کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستراح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستراح
لغتنامه دهخدا
مستراح . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای برآمدن و جای آسایش . (منتهی الارب ). جای آمدن .(ناظم الاطباء). جای آسایش و فراغت و جای راحت . (غیاث ) (آنندراج ). آسایشگاه . و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. (اقرب الموارد). آبخانه . کنیف . (دهار). جای لازم . کنار...
-
جستوجو در متن
-
اشنیدن
لغتنامه دهخدا
اشنیدن . [ اِ دَ ] (ص ) شنیدن : بر مستراح کوپله سازیده ست بر مستراح کوپله که اشنیده ست ؟ منجیک .و رجوع به شعوری ج 1 ص 141 شود.
-
آبشتگاه
لغتنامه دهخدا
آبشتگاه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) خلوتخانه . نهانجای . جای نهفتن . || آبخانه . مستراح .
-
جائی
لغتنامه دهخدا
جائی .(اِ) در تداول عامه مستراح . مبرز بیت الخلا. متوضا.
-
دارالحدث
لغتنامه دهخدا
دارالحدث . [ رُل ْ ح َ دَ ] (ع اِ مرکب ) آبریزگاه . مستراح . (آنندراج ).
-
کنارآب
لغتنامه دهخدا
کنارآب . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مبال . آبخانه . مبرز. مستراح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کنارآب رفتن ؛ مستراح رفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
چاه مبرز
لغتنامه دهخدا
چاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).
-
گوهدان
لغتنامه دهخدا
گوهدان . (اِ مرکب ) آبریز و مستراح . (فرهنگ شعوری ). بیت الخلا. (آنندراج ). جای لازم و فرناک . (ناظم الاطباء).
-
آبریزه
لغتنامه دهخدا
آبریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد. || مبال . مستراح . آبریز.
-
مردنشین
لغتنامه دهخدا
مردنشین . [ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) دو برآمدگی دو سوی نشیمنگاه مستراح . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
استرفاق
لغتنامه دهخدا
استرفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب رفق کردن . || از این مصدر، مسترفق آمده بمعنی مبرز و مستراح . (دزی ).
-
بادگاه
لغتنامه دهخدا
بادگاه . (اِ مرکب ) بیت الخلا و طهارت جای را گویند. (آنندراج ). مستراح و کنارآب . (ناظم الاطباء).
-
امذر
لغتنامه دهخدا
امذر. [ اَ ذَ ] (ع ص ) بسیار شونده بحاجتگاه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آنکه به مستراح بسیار برود. (از اقرب الموارد).
-
خلاء
لغتنامه دهخدا
خلاء. [ خ َ ] (ع اِ) آب دست جای . متوضاء. کنیف . مبرز. مستراح . (یادداشت بخط مؤلف ).