کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ِ ت َ ](ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ). پرده . (ناظم الاطباء).
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تستیر. پوشیده . (دهار). پوشیده شده . (از غیاث ) (اقرب الموارد). ستیر. مصون . رجوع به تستیر شود : ای گشته چو آفتاب تابان از سایه ٔ نور خور مستر. ناصرخسرو.پیدا چو تن تو است تنزیل تأویل در او چو جان مستر. ن...
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تستیر. پوشنده . (اقرب الموارد). پردگی کننده . (آنندراج ). رجوع به تستیر شود.
-
واژههای همآوا
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م َ طَ ] (ع اِ) صفحه ٔ کاغذ چندلائی که به روی آن بندهایی از ریسمان باریک سخت تافته ، مانند خطهای راست کشیده و دوخته اند و به اعانت آن کاغذ کتابت را خط می کنند. (ناظم الاطباء). وسیله ٔ ایجاد سطرها در صفحه ٔ کاغذ بدون خط : ای معنی را نظم خردسنج...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) خطکش .(دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ) (زمخشری ). آلت خطکشی . (آنندراج ). سطرآرای هندسی که بدان خطهای راست و مستقیم می کشند. (ناظم الاطباء). مسطرة. ج ، مَساطر. (مهذب الاسماء) (دهار). جوی از تشبیهات اوست و با لفظ خوردن و بستن و ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیر. نوشته شده و نوشته و مکتوب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسطیر شود : تا هیچکسی دیدی کآیات قران راجز من به خط ایزد بنمود مسطر. ناصرخسرو.آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مسطر.ناصرخ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیر.رجوع به تسطیر شود. برگماشته . (منتهی الارب ). برگماشته و مشرف بر چیزی . (ناظم الاطباء). || متسلط و مسیطر. (اقرب الموارد). باتسلط. || حافظ و نگهبان . || مختار. (ناظم الاطباء).
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [م ُ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسطار. خطاکننده در قرائت خویش . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسطار شود.
-
مصطر
لغتنامه دهخدا
مصطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) مصرور: حافر مصطر؛ سم تنک یا ترنجیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسترة
لغتنامه دهخدا
مسترة. [ م ُس َت ْ ت َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مستّر. رجوع به مستر و تستیر شود: جاریة مسترة؛ دختر پردگی . (منتهی الارب ).
-
جان کرات
لغتنامه دهخدا
جان کرات . [ ] (اِخ ) مستر.یکی از استادان میرزا صالح شیرازی . وی هنگام تحصیل در انگلستان نزد مستر جان کرات لاتین و انگلیسی و علوم طبیعی را فراگرفته است . (از سبک شناسی ج 3 ص 342).
-
اشوربانیپال
لغتنامه دهخدا
اشوربانیپال . [ اَ ] (اِخ ) آشور بانیپال . یکی از سلاطین دومین سلسله ٔ پادشاهان آشور بود که قصری در کاله بنیاد نهاد و مستر لایرد دو در آنرا معلوم کرد. (از قاموس کتاب مقدس ص 75). و رجوع به آسور بانیپال شود.
-
اشورادینپال
لغتنامه دهخدا
اشورادینپال . [ اَش ْ شو دیم ْ ] (اِخ ) یکی از شهریاران کشور آشور بود. وی خود را خداوند دجله ٔ اعلی که تا لبنان و دریای بزرگ منتهی میشود، میخواند و یکی از فرزندان وی شلمناصر صور و صیدا را خراج گزار خود گردانید. از جمله ٔ آثار وی بنایی است در وسط نمرو...