کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستخدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستخدم
لغتنامه دهخدا
مستخدم . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ) کسی که از او خدمت خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی که دیگری او را به خدمت گرفته باشد. (اقرب الموارد). اجیر و آنکه مزد و اجرت می گیرد برای کار کردن و خدمت نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به استخدام شود. || خدمتگزار. (لغا...
-
مستخدم
لغتنامه دهخدا
مستخدم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) خدمت خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). به خادمی گیرنده و کسی را به خدمت وادارکننده . (اقرب الموارد). رجوع به استخدام شود.
-
جستوجو در متن
-
گماشتگی
لغتنامه دهخدا
گماشتگی .[ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) عمل گماشته . شغل گماشته . مستخدم شدن . شغل مستخدمی داشتن و رجوع به گماشته شود.
-
کارمند
لغتنامه دهخدا
کارمند. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدمتکار. (غیاث ) (آنندراج ). دارنده ٔ کار. کاردار دفتری . کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن . (فرهنگستان ). خدمت گزار اداری . مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری . ج ، کارمندان . || کارآمد و ...
-
فراش وار
لغتنامه دهخدا
فراش وار. [ ف َرْ را ] (ق مرکب ) مانند فراش و مستخدم : سپهر از برای تو فراش وارهمی گستراند بساط بهار. نظامی .رجوع به فراش شود.
-
اهل دیوان
لغتنامه دهخدا
اهل دیوان . [ اَ ل ِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مشیر دولت و وزیر سلطنت . (آنندراج ). دیوانی . مستخدم دیوان . کسی که در دستگاه دولت وظیفه ای دارد.
-
چاکرپیشه
لغتنامه دهخدا
چاکرپیشه . [ ک َ / ک ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نوکر باب . مستخدم . کسی که پیشه و حرفه وی نوکری و خدمتگاری منعمان و محتشمان باشد : چاکرپیشه را پیرایه ای بزرگتر راستی است . (تاریخ بیهقی ).
-
مقرری
لغتنامه دهخدا
مقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و ه...
-
طشتدار
لغتنامه دهخدا
طشتدار. [ طَ ] (نف مرکب ) نگهبان و متصدی طشتخاناه یاطشتخانه . || مستخدم محافظ رخت کن یا جایگاه البسه . (دزی ج 2 ص 44): انوشتکین ، طشتدار ملکشاه بن الب ارسلان و شحنه ٔ خوارزم بود. رجوع به تشتدار شود.
-
خسرو
لغتنامه دهخدا
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) او از شاعران قرن نهم هَ . ق . است و در دستگاه ینیچری مستخدم بود و این بیت از اوست :بو دهردهشت ابادک کچوب جام صفا سندن چویردم یوزمی ایینه ٔ عالم نماستدن .(قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
سرایدار
لغتنامه دهخدا
سرایدار. [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) خانه دار. (آنندراج ). حافظ خانه . مستخدم و نگهبان سرا. از مشاغل دوره ٔ صفویه که در دربار صفوی تصدی داشته است : آنچه از قالی و تکیه و نمد و جاجیم و طاقچه پوش و غیره است تحویل تحویلداران عمارات و قالی تکانیدن و جار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) التابعی نجل احمد التابعی السروی دارای گواهینامه ٔ دارالعلوم خدیویه و مستخدم دیوان عموم الأوقاف . وی در سنه ٔ 1809 م . به پاریس رفت و چهار سال بدانجا در مدرسه ٔالسنه ٔ شرقیه تدریس زبان عربی کرد. او راست : العمل المبرو...
-
پرته
لغتنامه دهخدا
پرته . [ رُ ت ِ ] (اِخ ) الکساندر پل . نقاش فرانسوی ، متولد و متوفی بپاریس (1826-1890م .). او درابتدا مستخدم پست بود و از 1853 تا 1855 بمطالعه و تحصیل پرداخت . در فوریه ٔ سال 1855 ژنرال بسکه او را به قرم (کریمه ) برد. پس از مراجعت بپاریس وی چهار پرده...
-
بیعانه
لغتنامه دهخدا
بیعانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع عربی + َانه ٔ فارسی ) پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه . (ناظم الاطباء). پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج ). قسمتی از بهای شی...