کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستبشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستبشر
لغتنامه دهخدا
مستبشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبشار. مژده دهنده . (اقرب الموارد). مقرنشع. (منتهی الارب ). || شادشونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شادان . شادشده . رجوع به استبشار شود.
-
جستوجو در متن
-
مستبشرة
لغتنامه دهخدا
مستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.
-
مواتات
لغتنامه دهخدا
مواتات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مؤاتات . موافقت . سازواری . سازگاری . سازش . (یادداشت مؤلف ). صاحب منتهی الارب از صحاح نقل کند که عامه مؤاتات را به واو گویند : به مواتات دولت قاهره ، ... مستظهر و مستبشر شوند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || مطاوعت . اطاعت ...
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طَ ل ِ ] (ع ص ) خندان و تازه روی . (منتهی الارب ). روی گشاده . گشاده روی . صاحب چهره ٔ باز. منبسطالوجه . مُستبشر. خندان لب . تابان روی .- طلق اللسان ؛ گشاده زبان . زبان آور. فصیح .- طلق الوجه ؛ خوشرو. بشاش .- لسان ٌ طلق ؛ زبان تیز. (منتهی ...
-
مقرنشع
لغتنامه دهخدا
مقرنشع. [ م ُ رَ ش ِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شادمان . (منتهی الارب ). خرسند و شادمان . (ناظم الاطباء). || مستبشر. (منتهی الارب ). بابشارت . (ناظم الاطباء). || مرد آماده ٔ بدی . (منتهی الارب ). آماده ٔ شر...
-
باب توماء
لغتنامه دهخدا
باب توماء. [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دروازه های شهر دمشق است . هنگامی که مسلمانان در ایام ابوبکر دمشق را محاصره کردند ابوعبیده از طرف باب الجابیه و خالدبن ولید از سوی دیر خالد در قسمت شرقی و یزیدبن ابی سفیان از باب توماء بدمشق وارد شدند. (معجم البلدان ) ...
-
تظهیر
لغتنامه دهخدا
تظهیر. [ ت َ ] (ع مص ) فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فراموش کردن حاجت . (از اقرب الموارد). || به وقت ظهیره درآمدن و در آن وقت به جایی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در ظهیره بجایی شدن قوم . || بر بلندی شدن ....
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (ص مرکب ، ق مرکب ) خوشحالی کنان . (برهان قاطع). خوشحال . (فهرست ولف ). خوش . شاد. شادمان . شادمانه . مسرور. خرّم . فارح . مرح . جذلان . بهیج . مستبشر. بهج . فیرنده . مبرنشق . ابث . یحبور : بس که بر گفته پشیمان بوده ام بس که بر ناگفته شادان بو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بناکتی (امیر...). خوندمیر (در دستور الوزراء ص 263) آرد: وزیر قوبلاقاآن بن تولی خان بن هولاکوخان بود و در تقویت اهل اسلام و تمشیت مهام امت حضرت خیرالانام سعی و اهتمام تمام مینمود. در روضةالصفا مسطور است که قوبلاقاآن زمام امور و...