کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسبح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسبح
لغتنامه دهخدا
مسبح . [ م َ ب َ ] (ع مص ) مصدر میمی است سباحة را. شنا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) محل شنا کردن . استخر. ج ، مسابح .
-
مسبح
لغتنامه دهخدا
مسبح . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر تسبیح . رجوع به تسبیح شود. || کساء مسبح ؛ گلیم محکم و قوی . (اقرب الموارد).
-
مسبح
لغتنامه دهخدا
مسبح . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیح . رجوع به تسبیح شود. سبحان اﷲگوینده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). تسبیح گوی .تسبیح کننده . || مصلی و نمازگزارنده . (اقرب الموارد). || به پاکی یاد کننده و صفت کننده خدای را. (آنندراج ) (اقرب المو...
-
واژههای همآوا
-
مسبه
لغتنامه دهخدا
مسبه . [ م ُ س َب ْ ب َه ْ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر تسبیه . رجوع به تسبیه شود. || پیر خرف . (منتهی الارب ). آنکه بسبب پیری عقل خود از دست داده باشد. (اقرب الموارد). مسبوه . و رجوع به مسبوه شود. || مرد تیززبان . (منتهی الارب ). طلیق اللسان . (اقرب ...
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای صبح کردن . || هنگام صبح کردن . (ناظم الاطباء).
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاسه ٔ بزرگ که بدان صبوحی کنند. ج ، مصابح . (ناظم الاطباء).
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م ُ ب َ ] (ع مص ) صبح کردن و بامداد کردن ، چنانکه گویند: امسینا ممسی ؛ یعنی شام کردیم . (ناظم الاطباء). بامداد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای بامدادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج...
-
مصبح
لغتنامه دهخدا
مصبح . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) صبح کرده . به صبح درآمده . بامدادکرده . به بامداد درآمده . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مسابح
لغتنامه دهخدا
مسابح . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسبَح . رجوع به مسبح شود.
-
مسبحون
لغتنامه دهخدا
مسبحون . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسبح (در حالت رفعی ). تسبیح گویان . تسبیح کنندگان . رجوع به مسبح و مسبحین شود : و اًنا لنحن المسبحون . (قرآن 166/37).
-
مسبحین
لغتنامه دهخدا
مسبحین . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسبح (در حالت نصبی و جری ). ستایش کنندگان . تسبیح گویان . رجوع به مسبح و مسبحون شود : فلولا انه کان من المسبحین . (قرآن 143/37).
-
مزدمند
لغتنامه دهخدا
مزدمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ مزد. دارنده ٔ پاداش . صاحب اجر. صاحب پاداش و مزد : جمله عالم خود مسبّح آمدندنیست آن تسبیح جبری مزدمند.مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 187).
-
مسبحة
لغتنامه دهخدا
مسبحة. [ م ُ س َب ْ ب ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مسبح که نعت فاعلی است از مصدر تسبیح . رجوع به مسبح و تسبیح شود. || انگشت شهادت . لغت اسلامیه است . (منتهی الارب ) (دهار). انگشت سبابه . (اقرب الموارد). دیگر انگشت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : انگشت مسبحه ٔ ...