کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسالک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسالک
لغتنامه دهخدا
مسالک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسلک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلک شود. راهها. طرق . طریقها : ضبط مسالک و حفظ ممالک ... به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). امروز افضل پادشاهان وقت است به اصل و نسب ... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک ...
-
واژههای همآوا
-
مصعلک
لغتنامه دهخدا
مصعلک . [ م ُ ص َ ل َ ] (ع ص )مرد گردسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) از توابع بخارا،در میان خدیمنکن و راه سمرقند قرار دارد و در دست چپ این راه است . (از مسالک و الممالک اصطخری ص 316).
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی جرجانی ، مکنی به ابی الحسن . او راست : مسالک الممالک به فارسی . (کشف الظنون ).
-
یاکرین
لغتنامه دهخدا
یاکرین . [ ] (اِخ ) بنویاکرین از قبایل بربر غربند از تیره ٔ لواتة و فراتة. (مسالک الممالک ابن حوقل چ لیدن ص 106).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفربن لبان مقری مکنی به ابوالعباس . او راست : تنبیه ذوی الاغترار علی مسالک الابرار.
-
بارستان
لغتنامه دهخدا
بارستان . [ ] (اِخ ) (باب ) یکی از سیزده ربض زرنج است . (تاریخ سیستان صص 159-380) (از مسالک الممالک اصطخری چ لیدن صص 239-241).
-
کنعت
لغتنامه دهخدا
کنعت . [ ک َ ع َ ] (ع اِ) کنعد.آزادماهی . (مسالک ، شرح شرایع حلی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع کنعة شود.
-
غنجره
لغتنامه دهخدا
غنجره . [ ] (اِخ ) نام یکی از پنج در سیستان بود، و در تاریخ سیستان گاهی به عین مهمله آمده است واصطخری به غین آورده است . رجوع به مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص 240 و فهرست اماکن تاریخ سیستان شود.
-
جایر
لغتنامه دهخدا
جایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به جائر شود: منتصر جایر و عایر در اقطار مهالک و اقطار مسالک آواره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). ج ، جایرون . (مهذب الاسماء).
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ] (اِخ ) ابن جبربن محمدبن جبربن هشام قرطبی مالکی . وی بسال 615 هَ .ق . درگذشت . او راست : مطالع الانوار و مسالک الابرار فی فضائل الصلاة علی النبی المختار، (از اسماءالمؤلفین ص 249).
-
رحابت
لغتنامه دهخدا
رحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به رحابة شود.
-
شد و آمد
لغتنامه دهخدا
شد و آمد. [ ش ُ دُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد : چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. (تاریخ طبرستان ). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. (جهانگشای جوینی ).