کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساعدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساعدة
لغتنامه دهخدا
مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
-
مساعدة
لغتنامه دهخدا
مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) مساعده . مساعدت . || آنچه از بزر و نفقه و جز آن که مالک به رعیت خود و زارع ملک خود پیشکی می دهد که در سر خرمن بردارد. (ناظم الاطباء). زری که پیش از کار به کارگر دهند. پیش داد. پیشی . پیشکی . پیش مزد. پیش کرایه . پ...
-
واژههای همآوا
-
مساعدت
لغتنامه دهخدا
مساعدت . [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدة. مساعده . یاری کردن . (غیاث ). مدد کردن . کمک کردن . کمک . یاری . یارمندی . دستیاری . همراهی . معاضدت . معاونت . موافقت : عشق خوش است ار مساعدت بود از یاریار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی .امیر ماضی چند رنج...
-
جستوجو در متن
-
پیش پرداخت
لغتنامه دهخدا
پیش پرداخت . [ پی پ َ ] (اِ مرکب ) مساعده . پولی که قبل از موعد مقرر بعنوان مساعده دهند کارگران یا حقوق بگیران را.
-
پیشکی
لغتنامه دهخدا
پیشکی . [ ش َ ] (ق مرکب ) از پیش پیش . زودتر از گاه مقرر. دادن یا فرستادن یا ستاندن چیزی سلف قبل از موعد مقرر. سلف . قبلاً؛ استسلاف ؛ بها پیشکی گرفتن . || به مساعده . بطور مساعده .
-
پیش قسط
لغتنامه دهخدا
پیش قسط. [ ق ِ ] (اِ مرکب ) مساعده . || قسمت نخست از چند قسمت وجهی که بعاجل دهند و اقساط دیگر را به آجل . یک حصه از چند حصه ٔ پرداخت پولی . || بیعانه .
-
پیش مزد
لغتنامه دهخدا
پیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
-
جان بر شکرانه دادن
لغتنامه دهخدا
جان بر شکرانه دادن . [ ب َ ش ُ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زر پیشکی و مساعده دادن . (ناظم الاطباء).
-
سلامی
لغتنامه دهخدا
سلامی . [ س َ / س ِ ] (اِ) هدیه و پیش کشی که بشخص بزرگ میدهند. (ناظم الاطباء). || سلامانه . (آنندراج ). || پول مساعده و پیشکی . || وجه پیشکی که کشاورز بحاکم میدهدبرای گرفتن اراضی . || پیشکی که کشاورز بزمین دار میدهد از جهت بناکردن خانه . (ناظم الاطبا...
-
مساعفة
لغتنامه دهخدا
مساعفة. [ م ُ ع َ ف َ ] (ع مص ) دست دادن و یاریگری نمودن و موافقت و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). مؤاتاة و مساعدة. (تاج المصادر بیهقی ). مساعدت و معاونت کردن . (اقرب الموارد). || قریب شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقاربة. (المصادر زوزنی ).
-
مساعدت
لغتنامه دهخدا
مساعدت . [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدة. مساعده . یاری کردن . (غیاث ). مدد کردن . کمک کردن . کمک . یاری . یارمندی . دستیاری . همراهی . معاضدت . معاونت . موافقت : عشق خوش است ار مساعدت بود از یاریار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی .امیر ماضی چند رنج...
-
پیشداد
لغتنامه دهخدا
پیشداد. (ن مف مرکب ) ازپیش داده . داده ٔ از قبل . || سابق در عدل . عادل . (برهان ). کسی که در پیش قانون گذارد ودادگری کرد. || اول کس را نیز گویند که تظلم بر حاکمی کند. (برهان ). || حاکمی که اول به غور مظلوم برسد. (برهان ). دادگر نخست . رجوع به پیشداد...
-
مقاصه
لغتنامه دهخدا
مقاصه . [ م ُ قاص ْ ص َ / ص ِ ] (از ع ، اِمص ) به معنی تهاتر است . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ) : تا خرابی که بر ما معین شود باآن مقاصه و محاسبه کنیم . (تاریخ قم ص 298). و رجوع به مدخل قبل معنی آخر شود. || کم کردن مقدار تلمیظ است از سلف ، ...