کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساعد
لغتنامه دهخدا
مساعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مسعد. (ناظم الاطباء). رجوع به مسعد شود.
-
مساعد
لغتنامه دهخدا
مساعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر مساعدة. یاری دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). یار و یاور. یاری ده . یارمند. کمک کننده .کمک دهنده . || سازوار. موافق : عشق خوش است ار مساعدت بود از یاریار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی .گر مرا بخت مساعد ...
-
واژههای مشابه
-
ابن مساعد شیبانی
لغتنامه دهخدا
ابن مساعد شیبانی . [ اِ ن ُ م ُ ع ِ دِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به یونس بن یوسف بن مساعد شود.
-
واژههای همآوا
-
مثعئد
لغتنامه دهخدا
مثعئد. [ م ُ ع َ ءِدد ] (ع ص ) کودک خط دمیده ٔ نازک بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غلام ناز»بدن و این نقل قاموس است و صورت صحیح آن چنانکه در تاج العروس آمده مُثمَعِدّ است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مصائد
لغتنامه دهخدا
مصائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ صید، به معنی شکاراندازیها، خلاف القیاس ، چنانکه محاسن ج ِ حسن است . (از غیاث ) (از آنندراج ). || ج ِ مِصْیَد. (ناظم الاطباء). آلت صید جانوران . دامها که بدان جانوران را گیرند. و رجوع به مصید شود. || ج ِ مِصْیَدة. (منتهی ا...
-
مصاعد
لغتنامه دهخدا
مصاعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مصعد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاهای بلند. (غیاث ) (آنندراج ) : در مرکز آب و خاک روی به مصاعد هوا نهد و بر بالا رود [ ابر ] . (مرزبان نامه ص 101). مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان بیرحم منزه ... (سندبادنامه ص 120). س...
-
مصعاد
لغتنامه دهخدا
مصعاد. [ م ِ ] (ع اِ) رسنی که به آن بر درخت خرما برآیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طنابی که بدان بر خرمابن برآیند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رأی آوردن
لغتنامه دهخدا
رأی آوردن . [ رَءْی ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) رای آوردن . رجوع به ماده ٔ رای آوردن شود. || در اصطلاح انتخابات ، داشتن رأی موافق . نظریه های مساعد وموافق اشخاص بسیار بدست آوردن . آوردن رأی مساعد.
-
مسعد
لغتنامه دهخدا
مسعد. [ م َ ع َ ] (ع اِ) درجه و رتبه ٔ سعادت و اقبال . ج ، مساعد. (ناظم الاطباء).
-
اخترافروز
لغتنامه دهخدا
اخترافروز. [ اَت َ اَ ] (نف مرکب ) خوشبخت کننده . مساعد : که امروز پیروزی روز ماست بلند آسمان اخترافروز ماست .فردوسی .
-
بزنگاه
لغتنامه دهخدا
بزنگاه . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) (از: ب + زن + گاه ) جای مخوف و محل دزدان و رهزنان . (آنندراج ). جائی که خوف رهزنان داشته باشد. (از مصطلحات از غیاث اللغات ). جای قطع طریق . (فرهنگ فارسی معین ). جای سرقت . جای قطاع طریق در راه ها. گزک . (یادداشت بخط دهخ...
-
علی عاملی
لغتنامه دهخدا
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن مساعد. وی ساکن عباس آباد اصفهان بود و در همانجا درگذشت . او را ملمعاتی است که نصرآبادی آنها را نقل کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 760 از تذکره ٔ نصرآبادی فصل نهم ص 398).