کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساع
لغتنامه دهخدا
مساع . [ م َ عِن ْ ] (ع اِ) مساعی . ج ِ مَسعاة. (اقرب الموارد). رجوع به مساعی و مسعاة شود. || ج ِ مَسعی . (اقرب الموارد). رجوع به مساعی و مسعی شود.
-
واژههای همآوا
-
مساء
لغتنامه دهخدا
مساء. [ م َ ] (ع اِ) شبانگاه ، خلاف صباح . (منتهی الارب ). وقت شام . (غیاث ) (آنندراج ). خلاف صباح ، و آن را مابین ظهر تا مغرب دانسته اند، لذا گفته اند که مساء بر دو گونه است : هنگام زوال و مایل گردیدن آفتاب و هنگام غروب آن . (اقرب الموارد). شام . شب...
-
مساء
لغتنامه دهخدا
مساء. [ م َ ] (ع مص ) مصدر میمی است فعل ساء را. (اقرب الموارد). مساءة. سَوء. رجوع به سوء و مساءة شود.
-
مصاع
لغتنامه دهخدا
مصاع . [ ] (ع اِ) زعرور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زعرور شود.
-
مصاع
لغتنامه دهخدا
مصاع . [ م َص ْ صا ] (ع ص ) مرد سخت شمشیرزننده . مصع [ م َ ص ِ / م َ ] .
-
مصاع
لغتنامه دهخدا
مصاع . [ م ِ ] (ع مص ) مماصعت . جدال کردن . (یادداشت مؤلف ). به یکدیگر شمشیر زدن . جنگ کردن . با هم کشش کردن و پیکار و خصومت نمودن . مماصعة. (منتهی الارب ). و رجوع به مماصعت شود.
-
جستوجو در متن
-
مسعی
لغتنامه دهخدا
مسعی . [ م َ عا ] (ع اِ) سعی . کوشش . || مسلک و تصرف . (از اقرب الموارد). ج ، مَساعی (مساع ).
-
وادی منحال
لغتنامه دهخدا
وادی منحال . [ ] (اِخ ) شهر پرنعمتی است در عربستان : جده شهری است از مکه بر کران دریا نهاده آبادان و خرم . سبا، عقاب ، مساع ، وادی منحال شهرکهایی اند با نعمت و مردم بسیار. (حدود العالم ص 97).
-
مساعی
لغتنامه دهخدا
مساعی . [ م َ ] (ع اِ) مَساع . ج ِ مَسعاة. (اقرب الموارد). رجوع به مسعاة شود. || ج ِ مَسعی . (اقرب الموارد). رجوع به مسعی شود. || سعی و جهد و کوشش و سعی ها و کوشش سزاوار ستایش و کردارهای نیکو. (ناظم الاطباء) : آن چنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در ت...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...