کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساحت قاعده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مساحت کردن
لغتنامه دهخدا
مساحت کردن . [ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیمودن زمین و اندازه ٔ آن را معین کردن . (ناظم الاطباء). اندازه گرفتن . وسعت سطحی را تعیین کردن . حزر. (دهار) : چون خواهند که زمینی را مساحت کنند اولاً طول آن باز بینند که چند باب است و باب ... عبارت از شش گ...
-
مساحت دار
لغتنامه دهخدا
مساحت دار. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) مساحت دارنده . مسّاح و آنکه مساحت زمین را معلوم می کند. (ناظم الاطباء).
-
مساحت گر
لغتنامه دهخدا
مساحت گر. [ م َ ح َ گ َ ] (ص مرکب ) مسّاح . مساحت دار. مساحت کننده : مساحتگران داشت اندازه گیربر آن شغل بگماشته صد دبیر. نظامی .چون مساحت گران دریایی زد در آن خم به آب پیمایی .نظامی (هفت پیکر ص 207).
-
جستوجو در متن
-
چهاروجهی
لغتنامه دهخدا
چهاروجهی . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) جسمی چهار وجهی است که از هر طرف به مثلث های مسطح محدود باشد. هر یک از این مثلث های مسطح راوجه و اضلاع آنها را یال و انتهای یالها را رأس چهاروجهی میخوانند. خطی که دو رأس غیرواقع در یک وجه را به هم وصل میکند قط...
-
پلاتوسانترال
لغتنامه دهخدا
پلاتوسانترال . [ پْلا / پ ِ ] (اِخ ) ماسیف سانترال . نام نجدی شامل یک پنجم مساحت فرانسه دارای رصیف هائی مدرّج و به طبقات که بر فراز آنها در مشرق کوههای لو فورز و در مرکز کوههای اووِرنْی و در مغرب کوههای لیموژ واقع است . این کوههااز سنگ سماق (گرانیت )...
-
متوازی الاضلاع
لغتنامه دهخدا
متوازی الاضلاع . [ م ُ ت َ یُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آن سطح چهارپهلو است که هر دو ضلعی که برابر یکدیگر باشند متوازی باشند و آن خط که به میان هر دو زاویه برابر یکدیگر کشیده آید قطر او بود. (التفهیم ص 14). شبیه بالمعین . (از محیطالمحیط). سطح چها...
-
مخروط
لغتنامه دهخدا
مخروط. [ م َ ] (ع ص ) خراشیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده . (ناظم الاطباء). تراشیده : آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. (تاریخ بی...
-
اصابع
لغتنامه دهخدا
اصابع. [ اَ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ اصبع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). انگشتان . (غیاث ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). انگشتها. (مؤید الفضلاء). انگشتهای دست و پا. (فرهنگ نظام ). || فلان مُغِل ﱡالاصابع؛ کنایه از خائن است . (قطر المحیط) (اقرب ...
-
مسجدالحرام
لغتنامه دهخدا
مسجدالحرام . [ م َ ج ِ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) (الَ ...) کعبه . (اقرب الموارد). مسجدی که محیط بر کعبه است . مسجدی است که در مکه در گرداگرد کعبه واقع شده . مردم در اطراف کعبه ، خانه بنا می کردند تا اینکه به نزدیکی آن رسیدند و جای آن تنگ شد، عمر گفت ای مردم...
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) سه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || سه گوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نام شکلی سه گوشه از اشکال هندسه . (غیاث ) (آنندراج ). به...
-
دستور
لغتنامه دهخدا
دستور. [ دَ ] (اِ مرکب ) صاحب مسند. صدر. در اصل دَست وَر بوده به معنی صاحب مسند... حرف تاء مضموم کرده دستور بوزن مستور خواندند. (از آنندراج ). مرکب است از: دست ، به معنی مسند + اور (= ور)،دارنده . صاحب دست یا چاربالش . مسندنشین . وزیر و امیر و صاحب م...
-
اصل
لغتنامه دهخدا
اصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد است ، یا اصل حسب است و فصل لسان . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). پدر. (لغت خطی ). ج ، آصُل . ...
-
طرابلس غرب
لغتنامه دهخدا
طرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 285). از مشاهیر بلاد افریقیه مملکتی است از اقلیم دوم و سوم و بلاد مشهورش فزان و ولای...
-
صربستان
لغتنامه دهخدا
صربستان . [ ص ِ ب ِ ] (اِخ ) صربیه . و بزبان صرب سربیا یکی از دول کوچک شبه جزیره ٔ بالکان و از کشورهای قدیم اروپای وسطی واقع در ساحل راست دانوب است ؛ مساحت آن 87000 هزار گز مربع و نفوس آن 5000000 تن می باشد و پایتخت آن بلگراد است . رجوع به نقشه ٔ یوگ...