کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسابقات دوبهدو مختلط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یک و دو
لغتنامه دهخدا
یک و دو. [ ی َ / ی ِ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یکی به دو شود.- یک و دو کردن ؛ یکی با دو کردن . رجوع به ترکیب یکی با دو کردن در ذیل یکی با دو شود.
-
ماضغان
لغتنامه دهخدا
ماضغان . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ ماضغ. دو ماضغ.رجوع به ماضغ شود. || بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس یا دو رگ است در دو زنخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه نام دو رگ در دو زنخ و بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس . (ناظم الاطباء). در اصطلاح پ...
-
خلیس
لغتنامه دهخدا
خلیس . [ خ َ] (ص ، اِ) بهم آمیخته . دو چیز درهم آمیخته و مختلط همچون مروارید و لعل . رجوع به خلیش شود. || میوه ٔ تر و خشک . || چوب تر و خشک . || ماش . برنج و امثال آن . || ریش دوموی . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
دودو
لغتنامه دهخدا
دودو. [ دُ دُ ] (ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم ؛ دو و دو هستیم . || (عدد مرکب ) جفت دو. دو به اضافه ٔ...
-
غندبتان
لغتنامه دهخدا
غندبتان . [ غ ُ دُ ب َ ] (ع اِ) دو گره است در بن زبان ، یا گوشتپاره ٔ گرداگرد کام ، یا دو گوشتپاره شبیه گره در دو استخوان بلند زیر هر دو گوش . (منتهی الارب ). دو عقده در بن زبان ، و بقولی دو گوشتپاره که لهاة (کام ) را فراگرفته اند، یا دو چیزی شبیه غد...
-
اسکتان
لغتنامه دهخدا
اسکتان . [ اِ ک َ / اَ ک َ ] (ع اِ) (به صیغه ٔ تثنیه ) دو کرانه ٔ شرم زنان . دو کرانه ٔ زهدان یا هر دو جانب آن که متصل دو کرانه است یا دو کرانه ٔ فرج . هر دو کرانه ٔ فرج . (منتهی الارب ). دو لب یا دو سوی رحم یا شرم زن . دو کناره ٔ فرج . (مهذب الاسماء...
-
دو نیم
لغتنامه دهخدا
دو نیم . [دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از میان به دو قسمت مساوی تقسیم شده . دو نصف و دو نیمه شده . (ناظم الاطباء). نصف . دو نیمه . به دو نصف تقسیم شده . (یادداشت مؤلف ).- بر دو نیم زدن ؛ نیمه کردن . از میان قطع کردن :به شمشیر سلمش زدم بر دونیم سرآمد شما...
-
نورین
لغتنامه دهخدا
نورین . [ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نور است . رجوع به نور (ع اِ) شود. || آفتاب و ماهتاب . (آنندراج ). دو نور آفتاب و ماه . (ناظم الاطباء). || هر دو چشم . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نورین نیّرین ؛ دو نور تابنده . معمولاً به دو دوست نیک که با هم باشند،...
-
فرانسوا دو پروس
لغتنامه دهخدا
فرانسوا دو پروس . [ فْرا / ف ِ دُ پ ِ ] (اِخ ) فرانسوا دو پرو. رجوع به فرانسوا دو پرو شود.
-
ریتین
لغتنامه دهخدا
ریتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) دو ریه .تثنیه ٔ ریه . دو شش . دو سل . هردو شش . دو فلقه ٔ راست و چپ ریه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریه و شش شود.
-
اخدعان
لغتنامه دهخدا
اخدعان . [ اَ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اخدع . دو اخدع . دو رگ اخدع . دو رگ اند در موضع حجامت . دو رگ بجای حجامت . (دستوراللغة). رجوع به اخدع شود.
-
یک بر دو
لغتنامه دهخدا
یک بر دو. [ ی َ / ی ِ ب َ دُ ] (اِ مرکب ) یک به دو. یکی را دو کردن .- یک بر دو زدن ؛ یعنی که یکی را دو کردن ، چنانکه احول یک چیز را دو می بیند. و نیز در مقام تعریف کسی گویند که در معامله و سودا دستی تمام داشته باشد، یعنی نفع دو چند برمی دارد در سودا...
-
دوکاره
لغتنامه دهخدا
دوکاره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) که دو عمل را شاید. که به دو کار آید. که به دو کار خورد. که دو مصرف دارد. که برای دو امر بکار رود؛ مرد یا میز دوکاره ، مرد قلم و شمشیر. میز کار و غذاخوری . (از یادداشت مؤلف ).
-
دوپوسته
لغتنامه دهخدا
دوپوسته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) کاغذ کلفتی که بتوان آن را از وسط بریده و تبدیل به دو ورق نمود. (ناظم الاطباء).کاغذ که بتوان آن را پوسته کرد؛ یعنی از قطربه دو نیم و یک ورق را به دو ورق نازک تبدیل کرد.- دوپوسته کردن کاغذ ؛ یک ورق آن را ب...
-
کلمتان
لغتنامه دهخدا
کلمتان . [ ک َ ل ِ م َ ] (ع اِ) و کلمتین به صیغه ٔ تثنیه ، دو کلمه و دو لفظ. || دو قسمت از کلام . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتین شود.