کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزیده
لغتنامه دهخدا
مزیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) مزه کرده شده . چشیده شده . || مکیده شده . و رجوع به مزیدن شود.
-
مزیده
لغتنامه دهخدا
مزیده . [ م َ دَ / دِ ](اِ) بازیی باشد که آن را مَزاد و خربنده گویند. و بازی خیز بگیر را نیز گویند. مژیده . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از بازی . (ناظم الاطباء). خربازان . و رجوع به مزاد و خربنده و خیزبگیر و مژیده و خربازان شود.
-
جستوجو در متن
-
نامزیده
لغتنامه دهخدا
نامزیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناچشیده . مزیده ناشده .
-
مزیدگی
لغتنامه دهخدا
مزیدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت مزیدن . چشش . || کیفیت مزیده .
-
مژیده
لغتنامه دهخدا
مژیده . [ م َ دَ / دِ ] (اِ) جفتک چارکش . (اشتینگاس ) (از شعوری ). مژید. (شعوری ). نوعی از بازی است که آن را خیزبگیر خوانند و بعضی گویند بازی مزاد است . (آنندراج ) (برهان ). یک نوع از بازی کودکان که پشتک نیز گویند. (ناظم الاطباء). مزاد. مزیده . رجوع ...
-
شبان پروریده
لغتنامه دهخدا
شبان پروریده . [ ش َ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پرورده ٔ چوپان . مربای چوپان . پرورش یافته از چوپان : شبان پروریده است و از گوسفندمزیده است شیر این شه بی گزند.فردوسی .
-
مکیده
لغتنامه دهخدا
مکیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) خنیده و مک زده . (ناظم الاطباء). آنچه میان دو لب و زبان و کام فشرده و شیره یا مایع آن را فروداده باشند. مزیده . چوشیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دامن سخن به ثفل خاییده و مکیده ٔ ایشان بازنیفتاده . (مرزبان نامه...
-
پروریده
لغتنامه دهخدا
پروریده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پرورده . پرورانیده . پرورش یافته . تربیت شده . تعلیم گرفته . مُرَبی . متأدّب . مرشّح .- شبان پروریده ؛ پرورده ٔ شبان : شبان پروریده ست وز گوسفندمزیده ست شیر این شه بی گزند .فردوسی .
-
زحنففة
لغتنامه دهخدا
زحنففة. [ زَ ح َ ف َ ف َ ] (ع ص ) آنکه بر زمین غیژد. (از منتهی الارب ) (از محیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). زَحَنْقَف نیز لغتی است در زحنففة اما اصل در این لغت بمقتضای قاعده ٔ اشتقاق زحنففه (بهر دو فاء) است . (از منتهی الارب ). این لغت از ری...
-
مزیدن
لغتنامه دهخدا
مزیدن . [ م َ دَ ] (مص ) نوشیدن . چشیدن . (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر وراهمان میوه ٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور.وزان پس به کار دگر درخزیم که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم . فردوسی .پشیم...
-
شیرین لب
لغتنامه دهخدا
شیرین لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) شیرین زبان . فصیح و بلیغ و آنکه گفتار وی شیرین و خوش آیند باشد. (ناظم الاطباء). || نوشین لب : لب شیرین لبان را خصلتی هست که غارت می کند لُب ّ لبیبان . سعدی .گو ترش روی باش و تلخ سخن زهر شیرین لبان شکر باشد. سعدی .چه شیرین...
-
هنوز
لغتنامه دهخدا
هنوز.[ هََ ] (ق ) تاکنون و تا حال . (برهان ) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوزفرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی .هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی . فردوسی .بدو گفت نیرنگ سازی هنوزنگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی .هنوز آن کمربند نگشاده...