کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزیدن
لغتنامه دهخدا
مزیدن . [ م َ دَ ] (مص ) نوشیدن . چشیدن . (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر وراهمان میوه ٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور.وزان پس به کار دگر درخزیم که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم . فردوسی .پشیم...
-
جستوجو در متن
-
نامزیدن
لغتنامه دهخدا
نامزیدن . [ م َ دَ ] (مص منفی ) ناچشیدن . نامکیدن . مقابل مزیدن . رجوع به مزیدن شود.
-
نامزیدنی
لغتنامه دهخدا
نامزیدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت ) که ازدَرِ مزیدن نیست . که مزیدن را نشاید.
-
مزید
لغتنامه دهخدا
مزید. [ م َ ] (مص مرخم ) مصدر مرخم از مزیدن به معنی مکیدن . رجوع به مزیدن شود.
-
مزان
لغتنامه دهخدا
مزان . [ م َ ] (نف ، ق ) در حال مزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مزنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مزندگی
لغتنامه دهخدا
مزندگی . [ م َ زَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مزنده . چشندگی . رجوع به مزنده و مزیدن شود.
-
مزیدگی
لغتنامه دهخدا
مزیدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت مزیدن . چشش . || کیفیت مزیده .
-
مزیده
لغتنامه دهخدا
مزیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) مزه کرده شده . چشیده شده . || مکیده شده . و رجوع به مزیدن شود.
-
دانش مزی
لغتنامه دهخدا
دانش مزی . [ ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) مزیدن دانش . تحصیل دانش . آموختن علم . منظور دانشوریست چه مزیدن مکیدنست ، گویا او از دانش پرورده شده است : زاهدی در غزنی از دانش مزی بد محمد نام و کُنیت سررزی بود افطارش سر رز هر شبی هفت سال اودایم اندر مطلبی .مولو...
-
مزنده
لغتنامه دهخدا
مزنده . [ م َ زَ دَ /دِ ] (نف ) مکنده . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). مزه کننده . چشنده . رجوع به مزیدن شود.
-
تمشش
لغتنامه دهخدا
تمشش . [ ت َ م َش ْ ش ُ ] (ع مص ) آنچه نرم باشداز استخوان بخاییدن و مغز آن در مزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). سودن اطراف استخوان را و استخوان خاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َزز ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکیدن چیزی را؛ یقال مزه مزاً؛ مکید آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
برمزیدن
لغتنامه دهخدا
برمزیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مکیدن . مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند [ برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد ] و برمزند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
رضب
لغتنامه دهخدا
رضب . [ رَ ] (ع مص ) مزیدن آب دهن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). مکیدن آب دهان کسی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیک بار ریختن باران . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || به زانو درآمدن گوسپند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منت...