کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از زیارت . زیارت شده و دیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آنکه به زیارت او شده اند. زیارت کرده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد تمام القصه مسجد بی فتوربدسلیمان زائر و مسجد مزور. مولوی ...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تزویر. کژ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغ . (از اقرب الموارد) (دهار). مزخرف . مموَّه . بهتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کنون خسرو شیرکش خوانمت من که این نام بر تو نباشد مزور. فرخی (دیوان چ دبیرسیاق...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تزویر. آرایش کننده ٔ دروغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مکر و فریب کننده ودروغ گوی . (آنندراج ) (غیاث ). ریاکار. با تزویر. حیله کار. شیاد. تزویرگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و...
-
واژههای مشابه
-
ماه مزور
لغتنامه دهخدا
ماه مزور. [ هَِ م ُ زَوْ وَ ] (اِخ ) به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان ) (آنندراج ) : برده مهش به مقنعه عیدی و چاه سیم آب چَه ِمقنع و ماه مزورش .خاقانی .
-
احدب مزور
لغتنامه دهخدا
احدب مزور. [ اَ دَ ب ِ م ُ زَوْ وِ ] (اِخ ) مردی بود که خط هر کس چنان تقلید کردی که صاحب خط نیز تمیز نتوانستی . وفات او به سال 370 هَ . ق . بوده است .
-
خط مزور
لغتنامه دهخدا
خط مزور. [ خ َطْ طِ م ُ زَوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط فرودینه است که خط هفتم جام جم باشد. (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مذور
لغتنامه دهخدا
مذور. [ م ُذْ وِ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذارة، به معنی ترساندن و رماندن . رجوع به اذارة شود.
-
مضور
لغتنامه دهخدا
مضور. [ م ُ ] (ع مص ) زبان گز شدن شیر. (تاج المصادر بیهقی ). ترشو شدن شیر. (المصادر زوزنی ). ترش و زبان گز گردیدن شیر. || سخت سپید گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مزورگر
لغتنامه دهخدا
مزورگر. [ م ُزَوْ وِ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از مزور +گر) تزویرکننده . حیله کننده . تزویرگر. مزور. رجوع به مزوِّر شود.
-
مزوری
لغتنامه دهخدا
مزوری . [ م ُ زَوْ وَ] (حامص ) حالت و چگونگی مزوَّر. رجوع به مزور شود.
-
ناصالح
لغتنامه دهخدا
ناصالح . [ ل ِ ] (ص مرکب ) نادرستکار. متقلب . مزور. غیرامین . || بی صلاحیت . ناشایسته . ناسزاوار. که شایستگی و صلاحیت ندارد. مقابل صالح . رجوع به صالح شود.
-
مزورانه
لغتنامه دهخدا
مزورانه . [ م ُ زَوْ وِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی تزویر. رجوع به تزویر و مزوِّر شود.