کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزع
لغتنامه دهخدا
مزع . [ م َ ] (ع مص ) مزعة. اول دویدن اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آخر رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخر راه رفتن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نرم دویدن . || غاز کردن پنبه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب...
-
واژههای همآوا
-
مذع
لغتنامه دهخدا
مذع . [ م َ ] (ع مص ) بعض خبر را برای کسی گفتن و بعض آن را نهان داشتن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). مذعة. (از اقرب الموارد). || کمیز انداختن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مذعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شاش انداختن ...
-
مذع
لغتنامه دهخدا
مذع . [ م ِ ذَ ] (ع ص ، از اتباع ) ذهبوا جِذَع َ مِذَع َ؛ پراکنده شدند در اطراف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به جذع مذع شود.
-
مضا
لغتنامه دهخدا
مضا. [ م َ ] (ع اِمص ) مضاء . بُرندگی و تیزی : در صد مصاف معرکه گر کند گشته ام روزی به یک صقال به جای آید این مضا.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 2).ز چرخ گردان مهری ز کوه ثابت زرز چشم ابر سرشکی ز حد تیغ مضا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 8). || تندی ....
-
مظع
لغتنامه دهخدا
مظع. [ م َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن وتر و غیر آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و تابان گردانیدن زه و جز آن را. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مزعة
لغتنامه دهخدا
مزعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) مزع . رجوع به مزع در تمام معانی شود. || (اِ) مزه . (آنندراج ).
-
امتزاع
لغتنامه دهخدا
امتزاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن و شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). این لغت در فرهنگهای معتبر دیده نشد جز اینکه ثلاثی مجرد آن یعنی «مزع » بمعنی شتافتن و بشتاب رفتن اشتر و آهو و اسب آمده است .
-
غاز کردن
لغتنامه دهخدا
غاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ). دانه از پنبه جدا کردن و پشم مهیای ریسیدن ساختن . رجوع به غاز شود. (آنندراج ) (انجمن...