کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزخه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزخه
لغتنامه دهخدا
مزخه . [ م ِ زَخ ْ خ َ ] (ع اِ) زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مزخة
لغتنامه دهخدا
مزخة. [ م َ زَخ ْ خ َ ] (ع اِ) فرج زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شرم زن . || زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِزخّة.
-
جستوجو در متن
-
زخة
لغتنامه دهخدا
زخة. [ زَخ ْ خ َ ] (ع اِ) کینه و خشم . (منتهی الارب ). کینه . ج ، زخات . (مهذب الاسماء). خشم و کین . صخر گوید : فلا تقعدن علی زخةو تضمر فی القلب وجداً وخیفا. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7) (از محیطالمحیط).|| زن . ج ، زخات . (مهذب الاسماء). مزخه و زخة، زن ...
-
زخ
لغتنامه دهخدا
زخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن است . (از متن اللغة). دفع. (الدرالنثیر سیوطی ). ابن درید گوید: هر گونه دفع را زخ گویند. (از ...