کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزاحمیابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مزاحم
لغتنامه دهخدا
مزاحم . [ م ُح ِ ] (ع ص ) انبوهی کننده و تنگی کننده . (ناظم الاطباء). || رنج رساننده و آزار دهنده و زحمت رساننده . معارض و مانع و بازدارنده . (ناظم الاطباء).- مزاحم شدن ؛ آزار رسانیدن و تصدیع دادن و زحمت دادن ؛ در تداول گفته می شود مزاحم نباشم .(یاد...
-
ابن مزاحم
لغتنامه دهخدا
ابن مزاحم . [ اِ ن ُ م ُ ح ِ ] (اِخ ) ابوالمفضل نصربن مزاحم منقری کوفی . مورخ شیعی . وی در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری میزیست و او را چندین کتاب در تاریخ است ، ازجمله : کتاب تاریخ صفین و آن به طبع رسیده است این کتاب مورد اعتمادمورخین بوده و از...
-
نکته یابی
لغتنامه دهخدا
نکته یابی . [ ن ُ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) عمل نکته یاب . رجوع به نکته یاب شود.
-
دقیقه یابی
لغتنامه دهخدا
دقیقه یابی . [ دَقی ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل دقیقه یاب . نکته سنجی . باریک بینی . درک لطائف و نکت . و رجوع به دقیقه یاب شود.
-
راه یابی
لغتنامه دهخدا
راه یابی . (حامص مرکب ) عمل راهیاب . راه یافتن .
-
ژرف یابی
لغتنامه دهخدا
ژرف یابی . [ ژَ ] (حامص مرکب ) اندازه گیری عمق چیزی . || تعمق .
-
مزه یابی
لغتنامه دهخدا
مزه یابی . [ م َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) ادراک مزه ها، و آن قوه ای است در حیوان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل مزه یافتن .
-
بهره یابی
لغتنامه دهخدا
بهره یابی . [ ب َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) سود بردن . بهره مندی .کامیابی . || شرکت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خرده یابی
لغتنامه دهخدا
خرده یابی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ریزه یابی . نکته گیری . || عیب جویی . || نقادی .
-
جستوجو در متن
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...