کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تلون مزاج
لغتنامه دهخدا
تلون مزاج . [ ت َ ل َوْ وُ م ِ ] (ص مرکب ) کنایه ازکسی که هر لحظه بخویی برآید و ثبات رای در او نبود.(انجمن آرا). بی قرار و بی ثبات و خیالی و مضطرب . (ناظم الاطباء). رجوع به تلون و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تلخ مزاج
لغتنامه دهخدا
تلخ مزاج . [ ت َ م ِ ] (ص مرکب ) تندخو و تیزطبیعت . (ناظم الاطباء).
-
دمدمی مزاج
لغتنامه دهخدا
دمدمی مزاج . [ دَ دَ م ِ ] (ص مرکب ) دمدمی . که مزاج متلون دارد. که هر زمان تغییر اندیشه و رأی و عقیده دهد. متلون مزاج . (یادداشت مؤلف ).
-
روبه مزاج
لغتنامه دهخدا
روبه مزاج . [ ب َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) روباه طبع. روباه طبیعت . جبان و ترسو چون روباه : آنکه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج . مولوی .و رجوع به روباه طبع شود.
-
راست مزاج
لغتنامه دهخدا
راست مزاج . [م َ ] (ص مرکب ) معتدل مزاج . (آنندراج ) صحیح المزاج . (ناظم الاطباء). کسی که اعتدال مزاج دارد : درخدمت او شخص ادب راست مزاج است در مدحت او از سخن پاک عیار است .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
شکی مزاج
لغتنامه دهخدا
شکی مزاج . [ ش َک ْکی م َ ] (ص مرکب ) دودل . متردد. (از ناظم الاطباء).
-
نازک مزاج
لغتنامه دهخدا
نازک مزاج . [ زُ م ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای طبیعت و سرشت نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). || زودرنج . حساس . رقیق القلب .
-
ناخوش مزاج
لغتنامه دهخدا
ناخوش مزاج . [ خوَش ْ / خُش ْ م ِ ] (ص مرکب ) در تداول ، ناخوش احوال . ناسالم . مریض . بیمار.
-
نرم مزاج
لغتنامه دهخدا
نرم مزاج . [ ن َ م ِ ] (ص مرکب ) ملایم . متواضع. منقاد. (ناظم الاطباء).
-
مزاج شناس
لغتنامه دهخدا
مزاج شناس . [ م ِ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ مزاج . عالم طبایع : انجم چرخ را مزاج شناس طبعها را بهم گرفته قیاس .نظامی (هفت پیکر چ ارمغان ص 218).
-
مزاج شناسی
لغتنامه دهخدا
مزاج شناسی . [ م ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناختن مزاج . علم طبایع. رجوع به مزاج شود.
-
مزاج گوئی
لغتنامه دهخدا
مزاج گوئی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) تملق . چاپلوسی . خوش آمدگوئی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر توقع آسایش از جهان داری مدار دست ز دست مزاج گوئی ها. صائب (از آنندراج ).- مزاج گوئی کردن ؛ برطبق میل شنونده گفتن بی اعتقاد به صحت گفتار خود. (یادداشت ب...
-
مزاج گوی
لغتنامه دهخدا
مزاج گوی . [ م ِ ] (نف مرکب ) مزاج گو. کسی که موافق مزاج کسی سخن گوید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).کنایه از خوشامدگوی باشد. (برهان ). خوش آمدگوی . (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). متملق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که بر حسب مزاج مخاطب حرف زن...
-
اعتدال مزاج
لغتنامه دهخدا
اعتدال مزاج . [ اِ ت ِ ل ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت سلامت آن . (ناظم الاطباء). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: مزاج دو حالت دارد،معتدل و غیرمعتدل و این تقسیم خود بر دو وجه متصور است : اول آن که اعتدال به برابری بسایط از جهت کم و کیف تفسیر ش...
-
بلبل مزاج
لغتنامه دهخدا
بلبل مزاج . [ ب ُ ب ُ م ِ ] (ص مرکب ) مانند بلبل . بلبل طبع. بلبل حالت . (فرهنگ فارسی معین ). با طبعی . آشفته . با طبعی متغیر.که بر چیزی قرار ندارد. و رجوع به بلبل مزاجی شود.