کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزاجي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مزاجی
لغتنامه دهخدا
مزاجی . [ م ِ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به مزاج و طبیعت . (ناظم الاطباء): وضع مزاجی فلان بد است ؛ استقامت مزاج ندارد.
-
کج مزاجی
لغتنامه دهخدا
کج مزاجی . [ ک َ م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج مزاج . بدذوقی . بدسلیقگی . بدمزاجی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کودک مزاجی
لغتنامه دهخدا
کودک مزاجی . [ دَ م ِ / م َ ] (ص مرکب ) کودک سرشتی . (فرهنگ فارسی معین ) : آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت . صائب (از آنندراج ).و رجوع به کودک مزاج و کودک سرشتی شود.
-
گرم مزاجی
لغتنامه دهخدا
گرم مزاجی . [ گ َ م ِ ] (حامص مرکب ) تندخویی . عصبانیت . عصبی مزاج بودن : او را بسته پیش سلطان اعظم بردند و گفت سیدی چون می بینی خویشتن را و در دل سلطان بود که او را هلاک کند. او را از سر تهور و مزاج گرمی گفت خویشتن راچنان می بینم که حسین بن علی را. ...
-
نیک مزاجی
لغتنامه دهخدا
نیک مزاجی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) نیکومزاجی . دارای مزاج سالم بودن . || خوش خویی . خوش مشربی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تلون مزاجی
لغتنامه دهخدا
تلون مزاجی . [ ت َ ل َوْ وُ م ِ ] (حامص مرکب ) بی قراری . (ناظم الاطباء). رجوع به تلون و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
نازک مزاجی
لغتنامه دهخدا
نازک مزاجی . [ زُ م ِ ] (حامص مرکب ) ملایم طبعی . نرم خوئی . || رقت قلب . زودرنجی . حساسیت : اگر دانستمی نازک مزاجیهای طبعش رادرون سینه پای آه را زنجیر می کردم . ؟ (از آنندراج ).بس که از نازک مزاجی بی دماغم کرده اندمی برد از خویش موج چین پیشانی مرا.ج...
-
بلبل مزاجی
لغتنامه دهخدا
بلبل مزاجی . [ ب ُ ب ُ م ِ ] (حامص مرکب ) با طبعی چون بلبل . آشفته و بی قرار و غیر پای بند. مانند بلبل بودن . حالت بلبل داشتن : بدین بلبل مزاجی دارم آن غیرت که گر روزی گل از بالم دمد لخت دل از منقار نگذارم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ناریت
لغتنامه دهخدا
ناریت . [ری ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، خشمگینی و غضبناکی . آتشین مزاجی . تندی . (ناظم الاطباء).
-
کودک مشربی
لغتنامه دهخدا
کودک مشربی . [ دَ م َ رَ ] (حامص مرکب ) کودک سرشتی . کودک مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ) : بود جای گوهر غیرت ، زمین پاک چشم تا ز کودک مشربی تخم تماشا کاشتیم . صائب (از بهار عجم ).و رجوع به کودک مشرب ، کودک سرشتی و کودک مزاجی شود.
-
کودک مزاج
لغتنامه دهخدا
کودک مزاج . [ دَ م ِ / م َ ] (ص مرکب ) کودک سرشت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کودک سرشت و کودک مزاجی شود.
-
کودک منشی
لغتنامه دهخدا
کودک منشی . [ دَ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) کودک سرشتی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کودک سرشتی ، کودک مزاجی و کودک مشربی شود.
-
بلبل مزاج
لغتنامه دهخدا
بلبل مزاج . [ ب ُ ب ُ م ِ ] (ص مرکب ) مانند بلبل . بلبل طبع. بلبل حالت . (فرهنگ فارسی معین ). با طبعی . آشفته . با طبعی متغیر.که بر چیزی قرار ندارد. و رجوع به بلبل مزاجی شود.
-
کج مزاج
لغتنامه دهخدا
کج مزاج . [ ک َ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی . || نادان . احمق . || لجوج . ستیزنده . (ناظم الاطباء). || بدمزاج . بدذوق . بدسلیقه . (فرهنگ فارسی معین ) : تو گر کژدم مزاجی لقمه خور پاک رها کن کج مزاجان را به خاشاک .امیرخسرو (از آنندراج ).