کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرگ و عزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جهان مرگ
لغتنامه دهخدا
جهان مرگ . [ ج َ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیای نیستی . عالم مادی .
-
پیش مرگ
لغتنامه دهخدا
پیش مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان .- پیش مرگ شدن کسی را ؛ برخی او شدن . فدای او شدن . پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن . تصدق او رفتن : الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن .
-
شادی مرگ
لغتنامه دهخدا
شادی مرگ . [ م َ ] (اِ مرکب ) موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت درآید پیدا میگردد. (غیاث ). || (ص مرکب ) آنکه از غایت شادی بمیرد. (آنندراج ) : مگو از زخم شمشیرت ز جان بی برگ گردیدم مرا تیغت نکشت ، از شوق شادی مرگ گردیدم . طاهر وحید (از آنند...
-
مرگ آور
لغتنامه دهخدا
مرگ آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) مرگ آورنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه یا آنکه سبب مرگ شود.
-
مرگ ارزان
لغتنامه دهخدا
مرگ ارزان . [ م َ اَ ] (ص مرکب ) مرگ ارجان . مرگ ارژان . واجب القتل .محکوم به مرگ . مهدورالدم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
خواب مرگ
لغتنامه دهخدا
خواب مرگ . [ خوا / خا ب ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرگ . خواب عدم . خواب جاوید. خواب اجل . (یادداشت مؤ لف ) : خواب مرگ است هین هله بیدار شو.صفی علیشاه .
-
غصه مرگ شدن
لغتنامه دهخدا
غصه مرگ شدن . [ غ ُص ْص َ / ص ِ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن به سبب اندوه .
-
جوانه مرگ شدن
لغتنامه دهخدا
جوانه مرگ شدن . [ ج َ ن َ / ن ِ م َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) جوانمرگ شدن . در جوانی مردن : باآنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ هم دیر زیست مدعی زودمیر ما. کمال خجند (از آنندراج ).رجوع به جوانمرگ شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
عزا گرفتن
لغتنامه دهخدا
عزا گرفتن . [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان درآمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن . (ناظم الاطباء). مجلس ماتم گرفتن در مرگ عزیزی . (فرهنگ عوام ). اقامه ٔ سوکواری بسبب مرگ کسی . (فرهنگ فارسی معین ) : گر ماه...
-
عزاخانه
لغتنامه دهخدا
عزاخانه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ماتم خانه و خانه ای که در آن عزا برپا می کنند. (ناظم الاطباء). جایی که در آن مراسم عزا برپا دارند. (فرهنگ فارسی معین ). ماتم سرا. مصیبت سرا. مَناحة : به دارالشفا چون درآید طبیب عزاخانه گردد ز مرگ غریب .ملاطغرا (...
-
محد
لغتنامه دهخدا
محد. [ م ُ ح ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از احداد. زن که پس از مرگ شوی آرایش را رها کند. (از اقرب الموارد). زنی که جامه ٔ سوک پوشد به جهت عدت . (آنندراج ). زنی که جامه ٔ سوک پوشد در عزا و عده ٔ شوی و این زن را حاد نیز گویند. (از منتهی الارب ). زن که شوی ر...
-
موزیک
لغتنامه دهخدا
موزیک . (فرانسوی ، اِ) صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب می کنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد. (ناظم الاطباء). موزیک در اصل به سریانی ، موسیقی است . (آنندراج ). موسیقی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موسیقی شود : عبرانیان ایام سلف عشق بسیاری نسبت به مو...
-
رفیع شهرستانی
لغتنامه دهخدا
رفیع شهرستانی . [ رَ ع ِ ش َ رِ ] (اِخ ) میرزا رفیع شهرستانی از گویندگان و مشاهیر رجال قرن یازدهم هجری قمری و از اجله ٔ سادات شهرستان بود ودر عهد شاه عباس ابتدا سمت احتساب ممالک محروسه داشت و پس از مرگ بنی عم خود میرزا رضی منصب صدارت یافت و در زمان ش...
-
عروسی
لغتنامه دهخدا
عروسی . [ ع َ ] (حامص ) همسری دختر یا زنی با مردی . بیوکانی . (فرهنگ فارسی معین ). دیبار. میزاد. نیوکانی . (ناظم الاطباء). کدخدایی . اًملاک . زفاف .- شب عروسی ؛ لیلةالزفاف . شب که عروس بخانه ٔ داماد رود و مراسم زفاف صورت گیرد. || شادی نکاح . (آنندرا...