کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرکب انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرکب انداختن
لغتنامه دهخدا
مرکب انداختن . [ م َ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تاختن و حمله کردن : مسلمانان در موافقت او مرکب انداختند و نیک بکوشیدند. (ترجمه ٔ اعثم کوفی ص 105).
-
واژههای مشابه
-
هفت مرکب
لغتنامه دهخدا
هفت مرکب . [ هََ م َ ک َ ] (اِ مرکب ) سبعه ٔ سیاره : از پشت چارلاشه فرودآمده چو عقل بر هفت مرکبان فلک ره بریده ایم .خاقانی .
-
جهل مرکب
لغتنامه دهخدا
جهل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتقاد داشتن بر ماهیت چیزی بطوری که این اعتقاد خلاف ماهیت آن باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جهل مرکب عبارت است از اعتقاد جازم غیرمطابق با واقع. جهل مرکب عبارت از اعتقاد جازم غیرمطابق است ...
-
جعل مرکب
لغتنامه دهخدا
جعل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ) مقابل جعل بسیط. رجوع به جعل بسیط شود.
-
تب مرکب
لغتنامه دهخدا
تب مرکب . [ ت َ ب ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی مرکبه . آن است که سبب تب دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تجنیس مرکب
لغتنامه دهخدا
تجنیس مرکب . [ ت َ س ِ م ُ رَک ْک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چنان بود که دو لفظ متجانس یکی یا هر دو مرکب بود و این دو نوع است ، یکی آنکه در لفظ و خط متشابه باشند و دیگر آنکه در لفظ متشابه و در خط مختلف ، این بازپسین را علی الخصوص تجنیس مفروق خوانند،...
-
جاهل مرکب
لغتنامه دهخدا
جاهل مرکب . [ هَِ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دژآگاه . (یادداشت مؤلف ). آنکه علم وی با واقع مطابق نباشد. آنکه گمان بردکه چیزی را میداند و بواقع آنرا نمیداند. قسیم جاهل بسیط، که جهل وی مطلق است و اصلاً جاهل بچیزی است .
-
رسم مرکب
لغتنامه دهخدا
رسم مرکب . [ رَ م ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) تعریفی که مشتمل بر ذاتیات و عرضیات باشد رسم مرکب بود و بهترین آن بود که ذاتی جنسی بود تا اول ماهیت به وجهی از وجوه وضع کرده باشند و بعد از آن آنرا بدیگر اوصاف مقید گردانند و چ...
-
قیاس مرکب
لغتنامه دهخدا
قیاس مرکب . [ س ِ م ُ رَک ْ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) چون قیاسات بسیار بر اثبات یک حکم مجتمع شود آن را مرکب نخوانند، بلکه قیاسات مرکبه آن را گویند که نتایج بعضی مقدمات بعضی باشد تا به آخر یک مطلوب حاصل آید و چون هر قیاسی را دو مقدمه ...
-
فلک مرکب
لغتنامه دهخدا
فلک مرکب . [ ف َ ل َ م َ ک َ ] (ص مرکب ) بلندمرتبه . والامقام . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فعل مرکب
لغتنامه دهخدا
فعل مرکب . [ ف ِ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که از دو کلمه یا بیشتر تشکیل شود، مانند: آماده شد، به دست گرفت ، اقدام کرد و مانند آن .
-
مرکب دوانیدن
لغتنامه دهخدا
مرکب دوانیدن .[ م َ ک َ دَ دَ ] (مص مرکب ) تاختن مرکب : مرکب سودا دوانیدن چه سودچون زمام اختیار از دست رفت . سعدی .و رجوع به مرکب راندن شود.
-
مرکب راندن
لغتنامه دهخدا
مرکب راندن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن مرکب . به حرکت درآوردن مرکوب . اسب راندن : به یغما ملک آستین برفشاندوز آنجابه تعجیل مرکب براند. سعدی .و رجوع به مرکب دوانیدن شود.
-
مرکب ساختن
لغتنامه دهخدا
مرکب ساختن . [ م َ ک َ ت َ ](مص مرکب ) برنشست قرار دادن . وسیله ٔ سواری ساختن . اقتعاد؛ ستور را مرکب خویش ساختن . (المصادر زوزنی ).