کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مروا
لغتنامه دهخدا
مروا. [ م َرْ ] (اِ) اسم هندی مرزنجوش است . (از مخزن الادویة).
-
مروا
لغتنامه دهخدا
مروا. [ م ُرْ ] (اِ) فال نیک و دعای خیر. (جهانگیری ) (برهان ). فال نیک . (غیاث ). فال نیکو.(اوبهی ) (آنندراج ). دعا. دعای خیر. نیک سگالی . نیک اندیشی . مرحبا. تحسین مقابل مرغوا، نفرین : روزه به پایان رسید و آمد نوعیدهر روزبر آسمانْت بادا مروا. رودکی ...
-
واژههای همآوا
-
مروء
لغتنامه دهخدا
مروء. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَری ٔ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مری ٔ شود.
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م َ ](ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَوع . رجوع به روع شود. ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . بیم کرده : قاصداً آن روز بیوقت آن مروع از خیالی کرد با خانه رجوع .مولوی (مثنوی ج 4 ص 287).
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. || مرد درست و راست فراست ، یا آن که در دل او صواب انداخته باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که بیم وخوف در دل او راه یافته باشد. (از اقرب الموارد).
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. سهمگین و هولناک . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ملوا
لغتنامه دهخدا
ملوا. [ م ُل ْ ] (اِ) مُروا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مروا شود.
-
مرغوا
لغتنامه دهخدا
مرغوا. [ م ُ غ ُ / م َ غ ُ ] (اِ) فال بد و نفرین . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). بدسگالی . بدخواهی . بداندیشی . تفؤل بد از پرواز مرغ . مقابل تحسین . مقابل مروا، دعای خیر و آفرین : گردد از مهر تو نفرین موالی آفرین گردد از کین تو مروای اعادی مرغوا....
-
شگن
لغتنامه دهخدا
شگن . [ ش ُ گ ُ ] (اِ) شگون . فال نیک . (ناظم الاطباء). مخفف شگون است که به فال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد، مانند: پرواز مرغان و حرکات وسکنات آدمیان ، وحوش و امثال ایشان . (از برهان ) (از غیاث ). و این مفرس سُگن باشد مرکب از لفظ «سو» که...
-
تغامز
لغتنامه دهخدا
تغامز. [ ت َ م ُ ] (ع مص ) یکدیگر را به چشم اشارت کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر بچشم اشارت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال : تغامزوا به . (از اقرب الموار...
-
نفرین کردن
لغتنامه دهخدا
نفرین کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفریدن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). لعنت نمودن . پشولیدن . بددعائی کردن . (ناظم الاطباء). رجم . (از ترجمان القرآن ) (از تاج المصادر بیهقی ). تلعین . (دهار). قبح . لعن . لعنة. (از ترجمان القرآن ). لعن ک...
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. (پسوند) مانند مزید مؤخر یا پساوند در آخر اسماء درآید بمعانی ذیل : اتصاف را رساند: پیشوا. پیشوایی . مروا. مرغوا.پیلوا (پیله وا). || مخفف وای از پهلوی وای و اوستایی وَیو به معنی باد: اندروا = اندروای = دروا = دروای ، لغةً به معنی در هوا و مجازاً س...
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (ق ) کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها. ای . نعم . اجل . مقابل نه ، نی : چنین گفت آری شنیدم پیام دلم شد بدیدار تو شادکام . فردوسی .چنین داد پاسخ بدو کندروکه آری شنیدم تو پاسخ شنو. فردوسی .گفت این پیغام خداوند بحقیقت می گذا...