کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرمآت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرمآت
لغتنامه دهخدا
مرمآت . [ م ُ رَم ْ م َ آ ] (ع ص ، اِ) مرمآت الاخبار؛ خبرهای باطل . (منتهی الارب ). اباطیل اکاذیب خبرها. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ِ ] (ع اِ) مرماة. تیر پیکان گردی که بدان تیراندازی آموزند. (ناظم الاطباء). پیکان گرد که بدان تیراندازی تعلیم کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرماة شود.
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ُ رِم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرمة تأنیث مرم ، نعت فاعلی از ارمام . رجوع به مُرم و ارمام شود. || بلاها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ِ ] (ع اِ) مرماة. تیر پیکان گردی که بدان تیراندازی آموزند. (ناظم الاطباء). پیکان گرد که بدان تیراندازی تعلیم کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرماة شود.
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ُ رِم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرمة تأنیث مرم ، نعت فاعلی از ارمام . رجوع به مُرم و ارمام شود. || بلاها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد).
-
مرماة
لغتنامه دهخدا
مرماة. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) تندیی که میان دو ظلف ستور است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرماة
لغتنامه دهخدا
مرماة. [ م ِ ] (ع اِ) تیر سست خرد یا تیر که بدان تیراندازی آموزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرمات . و رجوع به مرمات شود.پیکان گرد. (منتهی الارب ). || پایچه ٔ ستورو سم شکافته . (منتهی الارب ). ظلف . (اقرب الموارد).
-
مرمعة
لغتنامه دهخدا
مرمعة. [ م ُ رَم ْ م ِ ع َ ] (ع اِ) بیابان . (منتهی الارب ). مفازه . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مرماة
لغتنامه دهخدا
مرماة. [ م ِ ] (ع اِ) تیر سست خرد یا تیر که بدان تیراندازی آموزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرمات . و رجوع به مرمات شود.پیکان گرد. (منتهی الارب ). || پایچه ٔ ستورو سم شکافته . (منتهی الارب ). ظلف . (اقرب الموارد).
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...