کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرقعات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرقعات
لغتنامه دهخدا
مرقعات . [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع اِ) ج ِ مرقعة. رجوع به مرقعة و مرقع شود. || ج ِ مرقعه ، محتملاً به معنی رقعه است در عبارت زیر : به کرات ملطفات نبشته و مرقعات فرستاده است . (سندبادنامه ص 195).
-
واژههای همآوا
-
مرقاءة
لغتنامه دهخدا
مرقاءة. [ م َ ق َ ءَ / م ِ ق َ ءَ ] (ع اِ) مرقاة. مرقات . پلکان . نردبان . (از اقرب الموارد). زینه . پایه . سلم . رجوع به مرقاة و مرقات شود.
-
جستوجو در متن
-
مرقعة
لغتنامه دهخدا
مرقعة. [ م ُ رَق ْ ق َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرقّع. ج ،مرقعات : شاه سپاه عجم گرد کرد... خود تنها برفت و به مرقعه اندر شد به صورت درویشی و یک سال به روم اندر همی گشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || پوشش پیشوایان صوفیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مرقع گلشن
لغتنامه دهخدا
مرقع گلشن . [ م ُ رَق ْ ق َ ع ِ گ ُ ش َ ] (اِخ ) مجموعه ای است عدیم النظیر از هنر ظریف نقاشی و خطاطی و جلوه گاهی خوش منظر و دلنواز و سرشار از ذوق و هنر هنروران که به خواست و دستور پادشاهی هنردوست از سلسله ٔ گورکانی هند، از جمله جهانگیر، با سرانگشت تو...
-
ملطفات
لغتنامه دهخدا
ملطفات . [ م ُ ل َطْ طَ ] (ع اِ) ج ِ ملطفة : وکانت الملطفات قد قدمها الی اهل البلدیعدهم النصر و الخلاص مما هم فیه من الظلم . (ابن الاثیر از حواشی چهار مقاله چ معین صص 25 - 26). و کان السلطان [ الملک الناصر محمدبن قلاون ] عند قدومه الی مصر [ قد ] بعث ...
-
مرقع
لغتنامه دهخدا
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است معلوم می شو...
-
نبشتن
لغتنامه دهخدا
نبشتن . [ ن ِ ب ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (ناظم الاطباء). خط. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اثبات . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سطر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کتاب . کتابة. کتب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). زبر. سفر. (تاج المصادر بی...