کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرقش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرقش
لغتنامه دهخدا
مرقش . [ م َ ق َ ] (اِ) مرقشیشا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به مرقشیشا شود.
-
مرقش
لغتنامه دهخدا
مرقش . [ م ُ رَق ْ ق َ ](ع ص ) نعت مفعولی از ترقیش . رجوع به ترقیش شود. || خال خال . خالدار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مرقش
لغتنامه دهخدا
مرقش . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (اِخ ) لقب دو تن از شاعران جاهلیت عرب ، یکی مرقش الاصغر، ربیعةبن حرملة، و دیگری مرقش الاکبر، عوف بن سعد.
-
مرقش
لغتنامه دهخدا
مرقش . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترقیش . رجوع به ترقیش شود.
-
واژههای همآوا
-
مرغش
لغتنامه دهخدا
مرغش . [ م َ غ َ ] (اِ) مرقشیشا، که نوعی سنگ است . رجوع به مرقشیشا شود.
-
مرغش
لغتنامه دهخدا
مرغش . [ م َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مشهد و 13 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مرغش
لغتنامه دهخدا
مرغش . [ م َ غ َ ] (اِخ ) شهری است به شام .
-
مرغش
لغتنامه دهخدا
مرغش . [ م ُ غ ِ / م ُ رَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) مرغس . به ناز و نعمت پرورنده خود را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مرقشان
لغتنامه دهخدا
مرقشان . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) تثنیه ٔ مرقش در حالت رفعی . رجوع به مرقش شود.
-
مرقشة
لغتنامه دهخدا
مرقشة. [ م ُ رَق ْ ق َ ش َ ] (ع ص ) تأنیث مرقش . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرقش و ترقیش شود.
-
ذات القرون
لغتنامه دهخدا
ذات القرون . [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) کنیت شام است . مرقش اکبر راست : و اهلی بالشام ذات القرون . (از المرصع).
-
خال خال
لغتنامه دهخدا
خال خال . (ص مرکب ) بسیار لکه دار. (ناظم الاطباء). منقش به خالها. با خالها. منقطه . مرقش . رجوع به لغت خال شود.
-
روشنایا
لغتنامه دهخدا
روشنایا. [ رَ ش َ ] (اِ) در لغت یونانی بمعنی تقویت کننده ٔ بینایی است و به مرقشیشا اطلاق میشود. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). روشنا. روشنایی . حجرالنور.رجوع به مرقش و روشنا و روشنایی و حجرالنوار شود.