کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرقد
لغتنامه دهخدا
مرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) : بهی زان دوبالش به نرمی بگشت بی آزار گردان به مرقد گذشت . فردوسی .حکمت او را ز نورباری جنت همت او را ز فرق فرقد مرقد. منوچهری .بردر مرقد سلط...
-
مرقد
لغتنامه دهخدا
مرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوائی که خواب آورد. (بحر الجواهر).دوای منوّم . داروی خواب . افیون و جوز ماثل را بدین اسم خوانند. (از ف...
-
مرقد
لغتنامه دهخدا
مرقد. [ م ُ ق ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقداد. رجوع به ارقداد شود. || راه و طریق واضح و روشن . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
فیروزه مرقد
لغتنامه دهخدا
فیروزه مرقد. [ زَ / زِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه کاخ باشد که دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
-
لوح مرقد
لغتنامه دهخدا
لوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از سنگ بیستون نکنند.محسن تأثیر.
-
جستوجو در متن
-
مراقید
لغتنامه دهخدا
مراقید.[ ] (ع اِ) یکی از شعب سیمیاست یعنی خواب آورها. منوم ها. رجوع به ص 68 ذیل تذکره ٔ انطاکی سطر 16 شود. (یادداشت مؤلف ). مرقد، دواء یرقد شاربه . (متن اللغة).ظاهراً مراقید جمع مُرقِد است . رجوع به مرقد شود.
-
خواب جا
لغتنامه دهخدا
خواب جا. [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای خواب . مرقد. خوابگاه . رجوع به خواب جای شود.
-
مراقد
لغتنامه دهخدا
مراقد. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مرقد. (از دستور الاخوان ). رجوع به مَرقَد شود : دیده ٔ حقود حسود از ملاحظات جمال حضرتش در مراقد غفلت تا صبح قیامت غنوده . (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
-
مرتقد
لغتنامه دهخدا
مرتقد. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع اِ) خوابگاه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). این صورت در مآخذ دیگر دیده نشد. رجوع به مرقد شود.
-
لوح قبر
لغتنامه دهخدا
لوح قبر. [ ل َ ح ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح مرقد.
-
گلخواران
لغتنامه دهخدا
گلخواران . [ ] (اِخ ) قریه ای است به شهر اردبیل و در آنجاست مرقد سیدامین الدین جبرئیل پدر صفی الدین اسحاق اردبیلی مشهور. شاه عباس ماضی در آنجا عمارتی و باغی ساخته و جایی باصفاست و زیارت آن اتفاق افتاده و مرقد خود شیخ صفی در شهر است . (آنندراج ).
-
عسکریین
لغتنامه دهخدا
عسکریین . [ ع َ ک َ ری ی َی ْ ] (اِخ ) نام دیگر شهر سامره بمناسبت آنکه مرقد امام دهم و امام یازدهم شیعه علیهماالسلام است . (از ناظم الاطباء).
-
تربتی
لغتنامه دهخدا
تربتی . [ ت ُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر تربت . (ناظم الاطباء). که از تربت حیدریه یا از تربت جام باشد. || منسوب به مرقد. (ناظم الاطباء).