کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرفوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرفوع
لغتنامه دهخدا
مرفوع . [ م َ] (ع مص ، اِ) نوعی از دویدن ، و آن مصدر است چون مجلود و معقول : هذه دابة لیس لها مرفوع . (از منتهی الارب ). دویدنی است کمتر از حُضر. (از اقرب الموارد). || بالاترین و سریعترین حرکت . (از اقرب الموارد). || (ص ) نعت مفعولی از رفع. رجوع به ر...
-
واژههای مشابه
-
حدیث مرفوع
لغتنامه دهخدا
حدیث مرفوع . [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی است که یکی از صحابه از قول رسول صلی اﷲ علیه و سلم خبر دهد. (تعریفات سیدشریف جرجانی ). و رجوع به احادیث مرفوعه شود.
-
جستوجو در متن
-
مرفوعات
لغتنامه دهخدا
مرفوعات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرفوعة و مرفوع . رجوع به مرفوعة و مرفوع شود. || در اصطلاح نحو عربی ، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر...
-
مرفوعة
لغتنامه دهخدا
مرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرفوع و حدیث شود.|| بالا برده شده . بلند داشته و برداشته شده و برافراشته : فرش مرفوعة. (قرآن ...
-
رفع دادن
لغتنامه دهخدا
رفع دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) مرفوع کردن کلمه . (ناظم الاطباء).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهاس عبدی . عبدان وی را یاد کرده و حدیثی مرفوع با اسنادی بسیار ضعیف از او نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 165 شود
-
جبرون
لغتنامه دهخدا
جبرون . [ ج َ ] (اِخ ) ابن واقد الافریقی . وی محدث متهمی است ، و تنها دو روایت مرفوع نقل کرده که از لحاظ مفاد هم خالی از اشکال نیست . (از لسان المیزان ج 2 ص 94).
-
طارق
لغتنامه دهخدا
طارق . [ رِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن ابی رافع والد عبدالرحمن . بغوی گفته است وی در کوفه مسکن داشت . ابن مندة گوید در حدیث ابواسحاق او را ذکری است . و حدیثی مرفوع که در آن اختلاف شده از او روایت گردیده است . وی صحابی بوده است . (الاصابة ج 3 ص 282).
-
لختینه
لغتنامه دهخدا
لختینه . [ ل َ ن َ ] (اِ) جایی بر ستونهای چوبین که از زمین بقدر هفت یا هشت گز بلند و مرفوع باشد و مردم بالای آن بخسبند تا از زحمت نمناکی زمین محفوظباشند. (آنندراج ). کَتام ، کُتام (در لهجه ٔ گیلان ).
-
خراش
لغتنامه دهخدا
خراش . [ خ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ زبیر او از جابر و جابر از ابن عباس این حدیث مرفوع را نقل می کند: اذا استلقی احدکم فلایضع رجله علی اخری . (از لسان المیزان ج 2 ص 396).
-
بینا
لغتنامه دهخدا
بینا. [ ب َ ] (ع اِ) همان بین است که به اشباع فتحه الف پیدا گردیده گویند و بینا نحن کذا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بینا و بینمااز حروف ابتداء است و نزد اصمعی مابعد بینما مجرور باشد به اضافت اگر بجای آن بین راست آید، و نزد غیر اصمعی مابع...
-
آخته
لغتنامه دهخدا
آخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اَخْته . آهخته . آهیخته . کشیده . برکشیده . آهنجیده . لنجیده . مسلول . مشهر. بیرون کرده . برآورده . بیرون کشیده . مستخرج . || درازکرده . ممدود. ممدوده . مبسوط. || برافراشته . مرفوع . بلندکرده . برفراشته . || بردوخته به (چ...
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. [ ک َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منع کردن . (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به کاری از برای شروع کردن در آن . (ترجمان القرآن ). نزدیک آمدن کاری که شود، مَکاد و مَکادة مثله . یقال : کاد یفعل و کید یفعل ؛ ای قارب و لم یفعل . (...