کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغ آتشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرغ انجیرخوار
لغتنامه دهخدا
مرغ انجیرخوار. [ م ُ غ ِ اَ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغ انجیر. مرغنجیر.پرنده ای است کوچک از راسته ٔ گنجشکان (سبکبالان ) که از انگور و انجیر تغذیه می کند و چون گوشت لذیذی دارد او را نیز شکار می کنند.
-
مرغ بارانی
لغتنامه دهخدا
مرغ بارانی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ پابلندان دارای جثه ای متوسط و گردن و منقاری کوتاه و سری قوی بالهایش نوک تیزو پاهایش به سه انگشت منتهی می شوند زمینه ٔ پرهایش خاکستری است و در زیر گردن و گونه و برخی نقاط بالها د...
-
مرغ بالا
لغتنامه دهخدا
مرغ بالا. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . واقع در 16 هزارگزی شمال باختری نائین و 11 هزارگزی راه شوسه ٔ اردستان به نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
مرغ بهشتی
لغتنامه دهخدا
مرغ بهشتی . [ م ُ غ ِ ب ِ هَِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی که نسبت به بهشت دارد. || کنایه از محبوب و معشوق : ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ؟ حافظ.|| (اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ دندانی نوکان ...
-
مرغ پروره
لغتنامه دهخدا
مرغ پروره . [ م ُ غ ِ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ) مرغ پرواری . مرغ فربه . مرغ سمین : بگرفت سخت و گفت که این ترب را بودبی جفت مرغ پروره خوردن مخاطره . سوزنی .چو مرغ پروره مغرورخصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست بابزنش .شهاب الدین مؤید سمرقندی ...
-
مرغ جادو
لغتنامه دهخدا
مرغ جادو. [ م ُ غ ِ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در شعر ذیل از فردوسی آمده است اما معنی آن روشن نیست : اگر جادوئی باید آموختن به بند و فسون چشمها دوختن بپریم تا مرغ جادو شویم بپوییم و در چاره آهو شویم .فردوسی (شاهنامه 7، 520 و 521).
-
مرغ چمن
لغتنامه دهخدا
مرغ چمن . [ م ُ غ ِ چ َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلبل . رجوع به این ترکیب ذیل مرغ شود.
-
مرغ حزین
لغتنامه دهخدا
مرغ حزین . [ م ُ غ ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مالک الحزین . بوتیمار : باد بزین صناعت مانی کند همی مرغ حزین روایت معبد کند همی .منوچهری .
-
مرغ حق
لغتنامه دهخدا
مرغ حق . [ م ُ غ ِ ح َق ق ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گونه ای جغد که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمه ٔ «حق » است . جثه اش کمی از کبوتر بزرگتر است و دارای سرگردی است و پرهای خاکستری سیر متمایل به صورتی دارد و زیر شکم...
-
مرغ حقگوی
لغتنامه دهخدا
مرغ حقگوی . [ م ُ غ ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغ حقگو. مرغ حق . شباهنگ . نوعی جغد است . رجوع به مرغ حق شود.
-
مرغ زرین
لغتنامه دهخدا
مرغ زرین . [ م ُ غ ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی است برابر ماکیان مشابه به شکل دراج و اندکی به طاوس نیز مشابهتی دارد و پروبالش مانند زر درخشان و لمعان میدارد، مگر لون او به سبزی مایل باشد و کلفی نیز میدارد. (غیاث ) (آنندراج ) : مرحبا ای مر...
-
مرغ زن
لغتنامه دهخدا
مرغ زن . [ م َ غ َ زَ ] (اِ)ماه ایران باستان ، مطابق تقریباً شباط و فوریه . (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از اسامی نه ماهی که در کتیبه ٔ بیستون ذکر شده «مرغ زن » است و آن ماه دوم از زمستان (انامک - مرغ زن - وی یخن ) بوده است و ظاهراً معنی چمن زن میدهد. ...
-
مرغ زنبورخوار
لغتنامه دهخدا
مرغ زنبورخوار. [ م ُ غ ِ زَم ْ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاغ سبز. رجوع به کلاغ سبز شود. || پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان . بسیار کوچک و پرخوار است و از همه ٔ حشرات تغذیه می کند.
-
مرغ سپید
لغتنامه دهخدا
مرغ سپید. [م َ غ ِ س َ / س ِ ] (اِخ ) ناحیتی است به در هرات : نصربن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشکرگاه یزد. (چهارمقاله ص 49).
-
مرغ سقا
لغتنامه دهخدا
مرغ سقا. [ م ُ غ ِ س َق ْقا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حوصل . حواصل . سقای مرغان . پلیکان . رجوع به پلیکان و سقا در ردیف خود شود.