کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغزی وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرغزی وار
لغتنامه دهخدا
مرغزی وار. [ م َ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند مرغزی . چون مردم مرو. بسان مروی : مرغزی وار گر چه قافیه نیست خود سلام علیک می نکند.انوری (دیوان ص 389).
-
واژههای مشابه
-
حکاک مرغزی
لغتنامه دهخدا
حکاک مرغزی . [ ح َک ْ کا ک ِ م َ ] (اِخ ) از قدمای شعر است . و طبع او بهزل و هجا نیز مائل بوده است . چنانکه سوزنی در وصف خویش گوید:من آن کسم که چو کردم بهجو کردن رای هزار منجیک از پیش من کم آرد پای خجسته ، خواجه نجیبی ، خطیری و طیّان قریع و عمعق و حک...
-
بشگر مرغزی
لغتنامه دهخدا
بشگر مرغزی . [ ب َ گ َ رِ م َ غ َ ] (اِخ ) رجوع به بشار مرغزی و سبک شناسی ج 1 ص 193 و 377 شود.
-
بشار مرغزی
لغتنامه دهخدا
بشار مرغزی . [ ب َش ْ شا رِ م َ غ َ ] (اِخ ) بشگر مرغزی . دکتر صفا در تاریخ ادبیات خود (ج 1) آرد: از احوال او اطلاعی در دست نیست نامش را هدایت درشمار شعرای قدیم آورده و گفته است که بپارسی و عربی شعر میسروده است و «در قید اسارت به بصره افتاد و اشعار ع...
-
ده شیخ مرغزی
لغتنامه دهخدا
ده شیخ مرغزی . [ دِه ْ ش َ /ش ِ م َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . واقع در9هزارگزی جنوب خاوری سبزواران . سکنه ٔ آن 135 تن . آب آن از رودخانه ٔ هلیل (هلیل رود) تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
مردمی
لغتنامه دهخدا
مردمی . [ م َ دُ ] (حامص ) مردم بودن . انسان بودن . بشر بودن . از جنس بشر بودن . بشریت : و مردمان وی از اعتدال مردمی دورند. (حدود العالم ). مردمانی اند از طبع مردمی دورتر. (حدود العالم ).مگر مردمی خیره دانی همی جز این را ندانی نشانی همی . فردوسی .چنی...
-
چو
لغتنامه دهخدا
چو. [ چ ُ ] (حرف اضافه ) (ادات تشبیه ) مخفف و مرادف چون است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بمعنی مانند است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). کلمه ٔ تشبیه و بمعنی مانند است . (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). بسان . بکردار. مثل : عطات باد چو باران ...
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (ص )ضد فراخ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نقیض فراخ باشد. (برهان ). بی وسعت و ضیق و کم عرض . نقیض فراخ . (ناظم الاطباء). پهلوی تنگ بمعنی ضیق . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باریک . کم عرض . اندک...