کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرغزن
لغتنامه دهخدا
مرغزن . [ م َ غ َ زَ ] (اِ) گورستان . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). قبرستان . (ناظم الاطباء). مرزغن : هر که را راهبر زغن باشدگذر او به مرغزن باشد. رودکی .وقت صلحش کس نداندمرغزن از مرغزاروقت خشمش کس نداند مرغزار از مرغزن . منوچهری .هیچ نندیشی که...
-
واژههای همآوا
-
مرغ زن
لغتنامه دهخدا
مرغ زن . [ م َ غ َ زَ ] (اِ)ماه ایران باستان ، مطابق تقریباً شباط و فوریه . (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از اسامی نه ماهی که در کتیبه ٔ بیستون ذکر شده «مرغ زن » است و آن ماه دوم از زمستان (انامک - مرغ زن - وی یخن ) بوده است و ظاهراً معنی چمن زن میدهد. ...
-
جستوجو در متن
-
مرزغان
لغتنامه دهخدا
مرزغان . [ م َ زَ ] (اِ) آتش و صحیح آن مرغزن است . (از رشیدی ). رجوع به مرزغن و مرغزن شود. || آتشدان . منقل آتش . (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و مرزغن شود. || دوزخ . (برهان قاطع). رجوع به مرزغن شود. || گورستان . قبرستان . (برهان قاطع). رجوع به مرغزن و...
-
مرزغن
لغتنامه دهخدا
مرزغن . [ م َ زَ غ َ ] (اِ) گورستان . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (صحاح الفرس ).مرغزن . (جهانگیری ). رجوع به مرغزن شود : هر که را راهبرزغن باشدمنزل او به مرزغن باشد. عنصری (لغت فرس اسدی ).هیج نندیشی که تا خود چون بود انجام کارمرغزار آید جزای...
-
وغزن
لغتنامه دهخدا
وغزن . [ وُ زُ ] (اِ) گورستان و زمینی که در آن مرده دفن میکنند. (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ مرغزن باشد.
-
گورستان
لغتنامه دهخدا
گورستان . [ رِ ] (اِ مرکب ) قبرستان . (آنندراج ). مرزغن . مرغزن . (برهان ). بَلَد. جَبّان . جَبّانة. (منتهی الارب ). مقبرة [ م َ ب َ رَ / م ُ ب َ رَ / م َ ب ِ رَ ] . (ترجمان القرآن ) (دهار)(منتهی الارب ). مَقْبَرة. (منتهی الارب ) : هر آنکو زاغ باشد ر...
-
مرغزار
لغتنامه دهخدا
مرغزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) سبزه زار و زمینی که مرغ در آن بسیار رسته باشد. (برهان ). جایی را گویند که در آن سبزه بسیار رسته باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا که مرغ روییده است . زمینی که در آن گیاه مرغ فراوان باشد و سبزه زار و علفزار و چراگاه . (نا...
-
زندان
لغتنامه دهخدا
زندان . [ زِ ] (اِ) بندیخانه . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). محبس . بندیخانه . قیدخانه . حبس . سجن . (ناظم الاطباء). جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند. بندیخانه . محبس . قیدخانه . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه در فرهنگستان ایران بجای محبس ...