کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغزار معتدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرغزار شیدان
لغتنامه دهخدا
مرغزار شیدان . [ م َ زا رِ ] (اِخ ) نام چمنی است معمور و آبادان در فارس و گفته اند بهشت دنیا چهار است غوطه ٔ دمشق و سغد سمرقند و شعب بوان و نهرابله ، ولی صاحب تاریخ فارس چهارم آن را مرغزار شیدان ذکر کرده است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
باغ مرغزار
لغتنامه دهخدا
باغ مرغزار. [ غ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگزی خاور راه مالرو ساردوئیه به جیرفت واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خانه مرغزار
لغتنامه دهخدا
خانه مرغزار. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 16 هزارگزی خاور ساردوئیه ، سر راه مالرو جیرفت - ساردوئیه . دارای 35 تن سکنه از طایفه مهنی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
بسیرا
لغتنامه دهخدا
بسیرا. [ ] (اِخ ) ناحیتی است بفارس : مرغزار بید و مشکان ناحیت بسیراست و سردسیر است . طولش هفت فرسنگ در عرض سه فرسنگ و علفزار عظیم دارد. (نزهةالقلوب چ 1331 هَ . ق . لیدن ص 135). مرغزار بید و مشکان ، مرغزار نیکو است و ناحیتی است آنجا بسیرا گویند سردسیر...
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی . (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بیرجند. دره ای هوایش معتدل ، آبش از قنات ، محصولش غله و عناب و میوه است ، 511 تن سکنه دارد که بزراعت میگذرانند و راه آن مالرو است . مزارع : آواز، اسپوچا...
-
راسی
لغتنامه دهخدا
راسی .(ع ص ) ثابت . راسخ . ج ، رواسی . (اقرب الموارد). ثابت و استوار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محکم و برجای مانده . لنگرانداخته شده مانند کشتی . غیرمتحرک . (ناظم الاطباء). محکم . بیخ آور : کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قَدّس روحه نجماً...
-
دشت ارژن
لغتنامه دهخدا
دشت ارژن . [ دَ ت ِ اَ ژَ ] (اِخ ) دشت ارجن . دشت ارزن . در سرزمین فارس نزدیکی شیراز قرار دارد، زمانی عضدالدوله برای صید بدانجا رفته بود و متنبی (شاعر عرب ) را گفت که شعری درباره ٔ آنجا بگوید. متنبی قصیده ای سرایید که مصراع ذیل از آن است :سقیا لدشت ا...
-
مزاج
لغتنامه دهخدا
مزاج . [ م ِ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). آمیختن چیزی به چیزی . || آمیختن شراب و جز آن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) آمیزش . (السامی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اَمزاج و اَمزجه . آمیز. (زمخشری ). امتزاج . آمیغ....
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب َ ] (ص ) نقیض خوب و نیک . (برهان قاطع). ضد نیک . (فرهنگ سروری ). ضد خوب . (آنندراج ). نقیض خوب و نیک و خوش . (ناظم الاطباء). ناگوار. زشت . ردی . ردیة. نغام . ناخوش . دُژ. سوء. (یادداشت مؤلف ) : چرخ چنین است و برین ره رودلنگ ز هر نیک و ز هر ب...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مص...