کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعوب
لغتنامه دهخدا
مرعوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رعب . رجوع به رعب شود. ترسانیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . هراسیده . ترسانده شده . ترسان . بیم زده . مذعور. بیم کرده شده . بیم داده شده . بیمناک : رعیت بلدان ازمکاید ایشان...
-
واژههای مشابه
-
مرعوب گردیدن
لغتنامه دهخدا
مرعوب گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پربیم شدن . ترسان گشتن .
-
مرعوب گشتن
لغتنامه دهخدا
مرعوب گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرعوب گردیدن .
-
واژههای همآوا
-
مراوب
لغتنامه دهخدا
مراوب . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِرْوَب . (ناظم الاطباء). رجوع به مِرْوَب شود.
-
جستوجو در متن
-
نامرعوب
لغتنامه دهخدا
نامرعوب . [ م َ ] (ص مرکب ) که مرعوب و ترسان نیست . مقابل مرعوب . رجوع به مرعوب شود.
-
مرعوبة
لغتنامه دهخدا
مرعوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرعوب ، نعت مفعولی از رعب . رجوع به مرعوب و رعب شود.
-
ترسانیده
لغتنامه دهخدا
ترسانیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) مرعوب .
-
مرعوبین
لغتنامه دهخدا
مرعوبین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرعوب در حالت نصبی و جری (در تداول زبان فارسی رعایت این قاعده نشود). رجوع به مرعوب شود.
-
ترسان و لرزان
لغتنامه دهخدا
ترسان و لرزان . [ ت َ ن ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مرعوب . وحشت زده و مضطرب . بیمناک . خائف .
-
مذعور
لغتنامه دهخدا
مذعور. [ م َ ] (ع ص ) ترسانیده شده . (منتهی الارب ). ذاعر. منذعر. (متن اللغة). مرعوب . ترسیده . هراسیده . ترسان . (یادداشت مؤلف ). || مشمئز. (یادداشت مؤلف ).
-
ترسیده
لغتنامه دهخدا
ترسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مرعوب . وحشت زده : چونست زهره ، چون رخ ترسیده مریخ همچو دیده ٔ شیر نر.ناصرخسرو.
-
ترسان گشتن
لغتنامه دهخدا
ترسان گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خائف شدن . ترسیدن . مرعوب گشتن . ترسان شدن : ز هر دو غریوی برآمد که کوه بدرّید و گشتند ترسان گروه .فردوسی .