کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرصعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرصعة
لغتنامه دهخدا
مرصعة. [ م ُ رَص ْ ص َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرصع که نعت مفعولی است از مصدر ترصیع. رجوع به مرصع و ترصیع شود.
-
واژههای همآوا
-
مرثات
لغتنامه دهخدا
مرثات . [ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرده ستائی . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثاة. رجوع به مرثاة شود.
-
مرثاة
لغتنامه دهخدا
مرثاة. [ م َ ] (ع مص ) رثی . رثاء. رثایة. مرثیة. بر مرده گریستن و محاسن او را برشمردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رثاء و مرثیة شود.
-
مرسات
لغتنامه دهخدا
مرسات . [ م ِ ] (ع اِ) مرساة. لنگر کشتی . (زمخشری ). رجوع به مرساة شود.
-
مرساة
لغتنامه دهخدا
مرساة. [ م ِ ] (ع اِ) لنگر کشتی . (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد). اَنجر. (اقرب الموارد). ج ، مَراسی (مَراس ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مرسعة
لغتنامه دهخدا
مرسعة. [ م ُ رَس ْ س ِ ع َ ] (ع ص ) اسم فاعل مؤنث از مصدر ترسیع است در تمام معانی کلمه . دردمند نیام چشم . (منتهی الارب ). شخصی که گوشه ٔ چشم او تباه گشته باشد. (از اقرب الموارد). مرسع. (آنندراج ). و رجوع به مرسع شود. || عین مرسعة؛ چشم برچسفیده نیام...
-
جستوجو در متن
-
کوفیه
لغتنامه دهخدا
کوفیه . [ فی ی َ / ی ِ ](ص نسبی ) مؤنث کوفی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوفی شود. || (اِ) دستار چهارگوشه که مردان عرب بر سر خود نهند و عقال را بر سر آن اندازند. (فرهنگ فارسی معین ). چیزی است که تازیان بر سر نهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چارق...