کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرشد
لغتنامه دهخدا
مرشد. [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) فرزند علی بن مقلدبن نصربن منقذ، مکنی به ابوسلامه و مشهور به ابن منقذ، از امرای آل منقذ در شیزر نزدیکی حماة. مردی ادیب بود و به سال 460 هَ . ق . در حلب متولد شد و به اصفهان و بغداد سفر نمود. بعد از مرگ نصربن علی حاکم شیزراز قب...
-
مرشد
لغتنامه دهخدا
مرشد. [ م ُ ش ِ ](ع ص ، اِ) نعت فاعلی است از مصدر ارشاد. راه راست نماینده . (غیاث ) (آنندراج ). هدایت کننده . (از اقرب الموارد). ارشادکننده . دلیل . رهبر. رهنمون . راهنما. هادی . راهبر. دستگیر : ... من یهداﷲ فهو المهتدو من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشدا...
-
مرشد
لغتنامه دهخدا
مرشد. [م ُ ش َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارشاد. راهنمایی شده . راه یافته . راهبری گشته . و رجوع به ارشاد شود.
-
جستوجو در متن
-
مرشدات
لغتنامه دهخدا
مرشدات . [ م ُ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِمرشدة، تأنیث مرشد. رجوع به مرشَدة و مرشَد شود.
-
مرشدات
لغتنامه دهخدا
مرشدات . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمرشدة، تأنیث مرشد. رجوع به مرشِدة و مرشِد شود.
-
مرشدزاده
لغتنامه دهخدا
مرشدزاده . [ م ُ ش ِ دَ/ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زاده ٔ مرشد. بچه ٔ مرشد.
-
مرشدون
لغتنامه دهخدا
مرشدون . [ م ُ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرشد در حالت رفعی (درفارسی رعایت این قاعده نشود). رجوع به مرشَد شود.
-
مرشدون
لغتنامه دهخدا
مرشدون . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرشد در حالت رفعی (درفارسی رعایت این قاعده نشود). رجوع به مرشِد شود.
-
مرشدة
لغتنامه دهخدا
مرشدة. [ م ُ ش َ دَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرشد. راهنمائی شده . ج ، مرشدات . و رجوع به مرشَد شود.
-
مرشدة
لغتنامه دهخدا
مرشدة. [ م ُ ش ِ دَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرشد. راهنما و راه راست نماینده . ج ، مرشدات . و رجوع به مرشِد شود.
-
مرشدین
لغتنامه دهخدا
مرشدین . [ م ُ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرشد در حالت نصبی و جری (درفارسی رعایت این قاعده نشود). رجوع به مرشَد شود.
-
مرشدین
لغتنامه دهخدا
مرشدین . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرشد در حالت نصبی و جری (درفارسی رعایت این قاعده نشود). رجوع به مرشِد شود.
-
پیر خانقاه
لغتنامه دهخدا
پیر خانقاه . [ رِن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ و مرشد خانقاه .
-
انبا
لغتنامه دهخدا
انبا. [ اَم ْ ] (اِ)پدر مرشد در نصرانیت . (اعجمی ) (از اقرب الموارد).