کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرز صفحۀ واگرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوله مرز
لغتنامه دهخدا
کوله مرز. [ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ای تیوند که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. سکنه ٔ این ده از اولاد قبا وچادرنشین میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کون مرز
لغتنامه دهخدا
کون مرز. [ م َ ](نف مرکب ) کون مرزنده . کون کن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
هم مرز
لغتنامه دهخدا
هم مرز. [ هََ م َ ] (ص مرکب ) دو کشور که مرز مشترک دارند. مجاور. همسایه .
-
جل مرز
لغتنامه دهخدا
جل مرز. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قهاب بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان ، واقع در 17هزارگزی شمال اصفهان و یکهزارگزی شوسه ٔ اصفهان به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 94 تن آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات و شغل ...
-
تخم مرز
لغتنامه دهخدا
تخم مرز. [ ت ُ م َرْزْ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که در 13هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 110 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و شغ...
-
دله مرز
لغتنامه دهخدا
دله مرز. [ دَ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان ، بخش زراب ، شهرستان سنندج . واقع در 26هزارگزی ، جنوب خاوری زراب کنار رودخانه ٔ زراب ، با 231 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیردان و چشمه است . راه آن مالرو و صعب العبور است و پل آجری سنگی قدیمی...
-
زاغ مرز
لغتنامه دهخدا
زاغ مرز. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طقان بخش بهشهر از شهرستان ساری واقع در 2000گزی شمال باختری بهشهر و 16000گزی شمال نکا. منطقه ٔ آن دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و زبان اهالی کردی ، فارسی و مازندرانی است . سکنه آن 950 تن و از طائفه ٔ عبد...
-
سرخ مرز
لغتنامه دهخدا
سرخ مرز. [ س ُ م َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرخ مرد که رستنیی باشد شبیه بستان افروز. (برهان ) (آنندراج ). نازک بدن . (جهانگیری ). اسم فارسی آذان الغزال است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شهرستانه مرز
لغتنامه دهخدا
شهرستانه مرز. [ ش َ رِ ن ِ م َ ] (اِخ ) نام سابق پای دست در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 57).
-
قلعه مرز
لغتنامه دهخدا
قلعه مرز. [ ق َ ع َ م َ ] (اِخ ) از دههای آمل . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 151 شود.
-
نرگس مرز
لغتنامه دهخدا
نرگس مرز. [ ن َ گ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دایو در بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 15هزارگزی شمال شرقی آمل ، در دشت معتدل هوائی واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار و رود هراز، محصولش برنج ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
مای مرز
لغتنامه دهخدا
مای مرز. [ م َ ] (اِ) درختچه ای است که در ارتفاعات جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می روید. آن را در رامیان «مای مرز» و در نور «کجور دیس » می خوانند. دانه ٔ آن به نام ابهل ... معروف می باشد و در پزشکی برای سقط جنین مصرف می شود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج...
-
مرز بستن
لغتنامه دهخدا
مرز بستن . [ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) اطراف کرت زراعت را بالا آوردن . قطعه زمینی را برای زراعت وسهولت آبیاری کرت بندی کردن . رجوع به مرزبندی شود. || بستن مرز در تداول سیاسی ؛ ممنوع کردن رفت و آمد اتباع دو مملکت همسایه را به کشور یکدیگر.
-
لله مرز
لغتنامه دهخدا
لله مرز. [ ل َ ل ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 14هزارگزی شمال ساری و دوهزارگزی باختری راه شوسه ٔ ساری به فرح آباد. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و دارای 300 تن سکنه . آب از رودخانه ٔ تجن . محصول آنجا غلات ، برن...
-
خداوند مرز
لغتنامه دهخدا
خداوند مرز. [ خ ُ وَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزدار. مرزبان . سرحددار. سنوردار : تو گفتیم باشی خداوند مرزکه این مرز را از تو دیدیم ارز.فردوسی .