کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرذول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرذول
لغتنامه دهخدا
مرذول . [ م َ ] (ع ص ) فرومایه . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناکس . (ناظم الاطباء). نعت است از رذل به معنی ناکس و فرومایه گردانیدن . (از منتهی الارب ). مردم دون و خسیس . هر چیز ردی . رذل . رذال . رذیل . رذالی . ارذل . (متن اللغة). مقابل مقبول .
-
جستوجو در متن
-
مرذولة
لغتنامه دهخدا
مرذولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مرذول است به معنی پست و فرومایه و ردی ، مقابل مقبولة. رجوع به مرذول شود: کتاب ماللهند من مقولة مقبولة أو مرذولة. (ماللهند، یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسخول
لغتنامه دهخدا
مسخول . [ م َ ] (ع ص ) فرومایه و ضعیف . (منتهی الارب ). مرذول . (اقرب الموارد). || مجهول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مخسول
لغتنامه دهخدا
مخسول . [ م َ ] (ع ص ) فرومایه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). مخسولة. رذل و مرذول وفرومایه . (ناظم الاطباء). || بکارناآینده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). نابکارآینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به مخسل و مخسولة شود.
-
مخسولة
لغتنامه دهخدا
مخسولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) فرومایه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رذل و مرذول و فرومایه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مخسول شود.- کواکب مخسولة ؛ ستارگان کم نور و ناشناخته : و انتم کواکب مخسولةتری فی السماء و لاتعلم .(از محیط المحیط) (از ...
-
مبدد
لغتنامه دهخدا
مبدد. [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص )پریشان و چیزی پراکنده و مبددات متفرقات و غایات هرچیز قسمت شده . (آنندراج ). شمل مبدده ؛ گروه متفرق و پراکنده و پریشان . (ناظم الاطباء). پریشان . پراکنده . متفرق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطر...
-
پست
لغتنامه دهخدا
پست . [ پ َ ] (ص ) مقابل بالا. پائین . تحت . سفل . زیر. مقابل بالا و روی . مقابل علو و فوق : بیامد چو گودرز را دید، دست بکش کرد وسر پیش بنهاد پست . فردوسی .بکش کرده دست و سرافکنده پست همی رفت تا جایگاه نشست . فردوسی .پراندیشه بنشست بر سان مست بکش کرد...