کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردنی
لغتنامه دهخدا
مردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) فانی . که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست . که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه . (تاریخ بیهقی ص 307). || لایق مردن . سزاوار ...
-
واژههای مشابه
-
مل و مردنی
لغتنامه دهخدا
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
مریدنی
لغتنامه دهخدا
مریدنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) مردنی . درخور مردن . قابل مردن . رجوع به مردنی شود.
-
نازستنی
لغتنامه دهخدا
نازستنی . [ زِ ت َ ] (ص لیاقت ) مردنی . نازیستنی . مقابل زیستنی . رجوع به زیستنی شود.
-
نماندنی
لغتنامه دهخدا
نماندنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) رفتنی . که مقیم و ماندنی نیست . مقابل ماندنی . || مردنی . که مرگش نزدیک است . رجوع به نماندن شود.
-
نازیستنی
لغتنامه دهخدا
نازیستنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که ماندنی نیست . که زنده ماندنی نیست . که مردنی است . رجوع به زیستن و زیستنی شود.
-
نامردنی
لغتنامه دهخدا
نامردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) نمردنی . ماندنی . که مردنی نیست . که هنوز نخواهد مرد. که زنده می ماند.
-
ناماندنی
لغتنامه دهخدا
ناماندنی . [دَ ] (ص لیاقت ) نماندنی . غیر باقی . فانی . گذشتنی . ناپایدار. گذران . || مردنی . که زیستنی و باقی ماندنی نیست . که بزودی خواهد مرد. که رفتنی است .
-
تکوک
لغتنامه دهخدا
تکوک . [ ت ُ ] (ع مص ) تک تکوکاً. احمق گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || لاغر و مردنی بودن . (از اقرب الموارد).
-
زادنی
لغتنامه دهخدا
زادنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) بوجودآمدنی . پیداشدنی . مخالف مردنی . جان سپردنی . رفتنی .|| (مص ) مرکب از مصدر و یاء وحدة. یک بار زادن . || با یاء نکره ، نوعی زادن . قسمی بوجود آمدن . نوعی ایجاد کردن . و رجوع به زادن شود.
-
میرزاقلمدان
لغتنامه دهخدا
میرزاقلمدان . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، آدم لاغرو باریک و مردنی و پزوایی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || بی سواد. نویسنده ٔ بی سواد. (ازامثال و حکم دهخدا). و رجوع به میرزاقلمدانی شود.
-
خلاصی دادن
لغتنامه دهخدا
خلاصی دادن . [ خ ِ / خ َ دَ ] (مص مرکب ) رهانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.نظیری (از آنندراج ).
-
لکنته
لغتنامه دهخدا
لکنته . [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] (ص ) لکنت . لکنتی . چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده . کلته . فرسوده . شکسته . در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی . || صفت آلتی یا چیزی فرسوده و ازکارافتاده ، چون : ساعت و شمشیر و آفتابه و کارد و چاقو و کالسکه...