کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردمان
لغتنامه دهخدا
مردمان . [ م َ دُ ] (اِ) ج ِ مردم . خلایق . خلق . آدمیان . ناس . انس . اناس . جهانیان . انام : چاه پر کرباسه و پر کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان . رودکی .چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و زخ مردمان خشم آورید. رودکی .اگر روزی از تو پژوهش کنندهمه مردم...
-
واژههای مشابه
-
خلاف مردمان کردن
لغتنامه دهخدا
خلاف مردمان کردن . [ خ ِ / خ َ ف ِ م َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناموافق با رسم مردمان کاری انجام دادن .
-
جستوجو در متن
-
خواندگان
لغتنامه دهخدا
خواندگان . [ خوا / خا دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مردمان دانا. مردمان عالِم . || ج ِ خوانده . (ناظم الاطباء).
-
پهل
لغتنامه دهخدا
پهل . [ پ َ ] (اِ) انبوه و جماعت مردمان . (آنندراج ).
-
عسبلة
لغتنامه دهخدا
عسبلة. [ ع َب َ ل َ ] (ع مص ) همدیگر آمدوشد مردمان و تردد ایشان .(از منتهی الارب ). آمدوشد کردن مردمان و مراوده کردن آنها با هم . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
یغناغ
لغتنامه دهخدا
یغناغ . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) یغناق . اجتماع مردمان و اجتماع لشکریان در جایی . || محل اجتماع لشکریان و مردمان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ).
-
ایرگ
لغتنامه دهخدا
ایرگ . (اِ) بلغت زند و پازند به معنی مردم باشد چه ایرگان مردمان را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا). درپهلوی ائریگان ، مردمان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
خطساز
لغتنامه دهخدا
خطساز. [ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه خط مردمان را تقلید می کند. || حقه بازی که با ساختن خط مردمان سند بنفع خود جعل می کند. متقلب . سندساز.
-
متأخرین
لغتنامه دهخدا
متأخرین . [ م ُ ت َ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متأخر. بازپسینان . مقابل متقدمین و پیشینیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مردمان واپسین . ضد متقدمین که مردمان پیشین باشد؛ لسان متأخرین ، زبان مردمان واپسین . (ناظم الاطباء). متأخران . و رجوع به ماد...
-
ظاهرساز
لغتنامه دهخدا
ظاهرساز. [ هَِ ] (نف مرکب ) مُرائی . آنکه با صور ظاهر امور مردمان را به خود جلب کند یا فریبد.
-
کوژد
لغتنامه دهخدا
کوژد. [ ] (اِخ ) شهری است به اسبزار از خراسان و جایی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی . (حدود العالم ).
-
طولاس
لغتنامه دهخدا
طولاس . (اِخ ) نام ناحیتی است به خزران و مردمان آن جنگی و با سلاح بسیار. (حدود العالم ).
-
رستمون
لغتنامه دهخدا
رستمون . [ رُ ت َ ] (اِ) انبوهی مردمان و اجتماع آنان در یک جایی . (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد.