کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردد
لغتنامه دهخدا
مردد. [ م ُ رَدْ دَ ] (ع ص ) مرد دودله و سرگشته که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب ). حائر بائر. (متن اللغة). دودل . دو دله . که اسیر شک و تردید است . که مصمم نیست . که بر کاری استوار نیست . مردد شدن ؛ به تردید افتادن .|| بی قرار. ناپایدار. بی ثبات ...
-
مردد
لغتنامه دهخدا
مردد. [ م ُ رَدْ دِ ] (ع ص ) بسیار گرداننده . || کسی که تردید می کند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تجنیس مردد
لغتنامه دهخدا
تجنیس مردد. [ ت َ س ِ م ُ رَدْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مزدوج شود.
-
جستوجو در متن
-
دوبشک
لغتنامه دهخدا
دوبشک . [ دَ / دُو ب ِ ش َ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) در تداول عوام ، دودل و مردد و با شدن و بودن و کردن صرف می شود: دوبشک شدن . مردد شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
آشفته رای
لغتنامه دهخدا
آشفته رای . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه مصمم نتواند شدن . مردد.- آشفته رای شدن ؛ تغییق .
-
لاعلی التعیین
لغتنامه دهخدا
لاعلی التعیین . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + علی + التعیین ) تخییری . مردّد میان دو یا چند چیز . بدلی . رجوع به واجب تخییری و عام بدلی شود.
-
پابپا کردن
لغتنامه دهخدا
پابپا کردن . [ ب ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) مردد بودن . حیران بودن . || حواله کردن طلبی را عوض طلب کس دیگر. داینی را از دینی در مقابل دینی دیگر بری کردن . || تهاتر.
-
دل دل کردن
لغتنامه دهخدا
دل دل کردن . [ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردد ماندن . تردید. دودلی . مردد بودن . دودل بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن . دودلی و بی تصمیمی . مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ). دلادل کردن . (فرهنگ عوام )...
-
متهته
لغتنامه دهخدا
متهته . [ م ُ ت َ ت ِه ْ ] (ع ص ) نعت است از تهتهة. (از منتهی الارب ). مردد در اباطیل . (از ذیل اقرب الموارد). دو دله که سعی و کوشش خود را بیهوده میداند . || زبان گرفته و درمانده زبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهتهة شود.
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن ابحر. ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که نام ایشان مردد است میان حبّان و حیّان ، آورده گوید: از صحابه و از مردم کوفه است و در رکاب علی علیه السلام در صفین بوده است . (الاستیعاب ج 1 ص 137).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ازدی ، مکنی به ابی یحیی بصری . وی از ابی جوزا روایت کند. ابوالفتح ازدی گوید: در حال او مردد باشم . عقیلی گوید: وی بصری است و ابی یحیی کنیت اوست . رجوع به لسان المیزان ج 3 ص 175 شود.
-
وسواسی
لغتنامه دهخدا
وسواسی . [ وَس ْ ] (ص نسبی ) منسوب به وسواس . (ناظم الاطباء). کسی که دارای وسواس است . مردد. دودل . (فرهنگ فارسی معین ). || آنکه در کارها همیشه شک آورد و سرگردان باشد و هرگز یقین نکند. || آنکه اندیشه های بد کند. || غمگین و ملول . (ناظم الاطباء). رجوع...
-
دودلی
لغتنامه دهخدا
دودلی . [ دُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودل . ارتیاب . شک ورزیدن . دودل بودن . دودله بودن . تردید. تردد. تعلل . شک . ذبذبة. تذبذب . شک و تردید. مردد بودن . (یادداشت مؤلف ) : ادبم مکن که خردم خللم مبین که خاکم ببر از نهاد و طبعم دودلی و ده زبان...