کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردان
لغتنامه دهخدا
مردان . [ م َ ] (اِ) ج ِ مَرد. رجوع به مرد شود. || پهلوانان . دلیران . شجاعان . گردان : یا بزرگی و ناز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی . حنظله .که مردی ز مردان نشاید نهفت . فردوسی .به مردان توان کرد ننگ و نبرد. فردوسی . || اولیأاﷲ. مردان راه ح...
-
مردان
لغتنامه دهخدا
مردان . [ م َ ] (اِخ ) پسر سرخاب بن باو از آل باؤ و از ملوک طبرستان و پدر اسپهبد شروین است و مدت بیست سال حکومت داشته است در قرن دوم هجری . (حبیب السیر ج 2 چ خیام ص 417).
-
مردان
لغتنامه دهخدا
مردان . [ م ُ ] (اِ) جمع امرد است به معنی کودکان ساده رو. (غیاث اللغات ). در فرهنگهای عربی جمع امرد، «مُرد» آمده است .
-
واژههای مشابه
-
شه مردان
لغتنامه دهخدا
شه مردان . [ ش َه ْ م َ ] (اِ مرکب ) مردانشاه . || شه ِ مردان ؛ شاه مردان . رجوع به شاه مردان شود.
-
علاءالدین مردان
لغتنامه دهخدا
علاءالدین مردان . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین خلجی شود.
-
هفت مردان
لغتنامه دهخدا
هفت مردان . [ هََ م َ ] (اِخ ) به معنی هفت مرد است که کنایه از اصحاب کهف باشد. (برهان ). || نیز کنایه از اخیار باشد و گویند سیصدوپنجاه وشش اند در شش مرتبه . سیصد از ایشان در یک مرتبه باشند و چهل در یک مرتبه و هفت در یک مرتبه و پنج در یک مرتبه و سه کس...
-
ابن مردان
لغتنامه دهخدا
ابن مردان . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوموسی عیسی بن مردان . ازعلمای نحو. او از شاگردان ابوطالب و از روات ِ اوست .او راست : کتاب القیاس علی اصول النحو. (ابن الندیم ).
-
جزیره ٔ مردان
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ مردان . [ ج َ رَ ی ِ م َ ] (اِخ ) اندر اقیانوس مغربی در ناحیت شمال به نیم فرسنگی جزیره ٔ زنان . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 22). رجوع به جزیره ٔ زنان شود.
-
شاه مردان
لغتنامه دهخدا
شاه مردان . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان . دارای 200 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه مردان
لغتنامه دهخدا
شاه مردان . [ هَِ م َ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان علی علیه السلام را دهند : تاعاقبت الامر بجائی رسید که بعد از رحلت حضرت رسول (ص ) بر شاه مردان خروج کرد. (از قصص الانبیاء ص 328).پذیرفت از او شاه مردان جواب . سعدی .کَرَم ، پیشه ٔ شاه مردان ...
-
شیر مردان
لغتنامه دهخدا
شیر مردان . [ رِ م َ ] (اِخ ) لقب علی علیه السلام . شیر خدا. اسداﷲ الغالب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیر خدا شود.
-
قلعه مردان
لغتنامه دهخدا
قلعه مردان . [ ق َ ع َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کرارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان ، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری اصفهان متصل به راه کرارج به براگون . سکنه ٔ آن 17 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
مردان آباد
لغتنامه دهخدا
مردان آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز طیبات شهرستان مشهد واقع در 42هزارگزی شمال غربی طیبات ، در جلگه معتدل واقع و دارای 121 تن سکنه است . آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن . شغل مردمش زراعت گله داری است . (از فرهنگ جغرافی...
-
مردان شاه
لغتنامه دهخدا
مردان شاه . [ م َ ] (اِخ ) سیف الدین خوانسالار از ارکان دولت علاءالدین تکش خوارزمشاه است و نوبتی که به عنوان رسالت و اتمام امر مصالحه از جانب تکش نزد سلطانشاه رفته بود، با شهاب الدین مسعود و بهاءالدین محمد کاتب بغدادی محبوس سلطانشاه شد. (حبیب السیر ج...