کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردار
لغتنامه دهخدا
مردار. [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لاشه ٔ مرده . لاشه و جسد حیوانی که ذبح نشده مرده است و در شرع نجس است و خوردن گوشت آن جایز نیست . جیفه . لاش . لش : همی خورد افکنده مردار اوی ز جامه برهنه تن خوار اوی . فردوسی .خورند از آن که بماند ز من ملوک زمین تو...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب مردار
لغتنامه دهخدا
اصحاب مردار. [ اَ ب ِ م ُ ] (اِخ ) پیروان عیسی بن صبیح ، مکنی به ابوموسی و ملقب به مردار را مرداریه میخواندند. و مردار در نزد بشربن معتمر تلمذ کرد و آنگاه به زهد گرایید چنانکه او را راهب معتزله میخواندند. رجوع به مرداریه ، و ملل و نحل شهرستانی چ مطبع...
-
جستوجو در متن
-
تجیف
لغتنامه دهخدا
تجیف . [ ت َ ج َی ْ ی ُ ](ع مص ) مردار شدن و بوی گرفتن مردار. (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء).
-
مجتاف
لغتنامه دهخدا
مجتاف . [ م ُ ] (ع ص ) بوی بد گرفته و گندیده مانند لاشه ٔ مردار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) مردار بوی گرفته . (از منتهی الارب ).
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ ] (اِ) شوخ مردار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) .
-
مجتیف
لغتنامه دهخدا
مجتیف . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) مردار بوگرفته . (آنندراج ).
-
غینة
لغتنامه دهخدا
غینة. [ ن َ ] (ع اِ) آنچه برود از مردار. (مهذب الاسماء). زرداب و ریم که از مردار پالاید. (منتهی الارب ). زرداب و ریم ، و بقولی آنچه از مرده جاری شود، یا چیزی که از جیفه درآید. (از اقرب الموارد).
-
ظیة
لغتنامه دهخدا
ظیة. [ ظَی ْ ی َ ] (ع اِ) مردار در آماس و شکافتگی درآمده . (منتهی الارب ). ْْْ
-
طواحی
لغتنامه دهخدا
طواحی . [ طَ ] (ع ص ، اِ) کرکسان بر هوا گرد مردار گردنده . (منتهی الارب ).
-
غین
لغتنامه دهخدا
غین . (ع اِ) زرداب و ریم و جز آن که از مردار پالاید. غینة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فرهنگهای معتبر بمعنی مذکور تنها غینة آمده است .
-
وانگه
لغتنامه دهخدا
وانگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنزمان . || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲمردار در آفتاب مرداد.سعدی .
-
ورکک
لغتنامه دهخدا
ورکک . [ وَ ک َ ] (اِ) کرکس است که مردارخوار باشد.(آنندراج ). بازی که مردار میخورد. (ناظم الاطباء).
-
جیف
لغتنامه دهخدا
جیف . [ ج َ ] (ع مص )بو گرفتن مردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).