کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرحله بدوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرحلة
لغتنامه دهخدا
مرحلة. [ م َ ح َ ل َ ] (ع اِ) فرودآمدنگاه . (منتهی الارب ). منزلگاه . (دستور الاخوان ) (غیاث اللغات ). منزل . مرحل . (مهذب الاسماء). منزل بین دو منزل . (از متن اللغة). || منزلی که از آنجا بار می بندندو حرکت می کنند. (از متن اللغة). کوچگاه . (غیاث الل...
-
مرحلة
لغتنامه دهخدا
مرحلة. [ م ُ رَح ْ ح َ ل َ ] (ع ص ) شتری که بر آن پالان نهاده باشند . (منتهی الارب )(از متن اللغة). || شتری که او را فرود آورده باشند . (متن اللغة).
-
مرحله پیما
لغتنامه دهخدا
مرحله پیما. [ م َ ح َ ل َ / ل ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) طی کننده مراحل و منازل . (فرهنگ فارسی معین ). مسافر.- مرحله پیما گردیدن ؛ طی کردن منازل و مراحل . (فرهنگ فارسی معین ). رو به راه نهادن . سفر کردن . کوچ کردن : از راه غیر متعارف به جهت چمخاله مرح...
-
مرحله دار
لغتنامه دهخدا
مرحله دار. [ م َ ح َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) پاسبان و نگهبان راهی که در میان دو منزلگاه واقع شده . (ناظم الاطباء).
-
مرحله داری
لغتنامه دهخدا
مرحله داری . [ م َ ح َ ل َ / ل ِ ](حامص مرکب ) عمل مرحله دار. رجوع به مرحله دار شود.
-
جستوجو در متن
-
رسیدگی
لغتنامه دهخدا
رسیدگی . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی رسیده . || درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال . (ناظم الاطباء). نضج . پختگی . چگونگی و حالت پختن میوه . مقابل کالی . مقابل نارسی . مقابل نارسیدگی . (یادداشت مؤلف ). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه . ...
-
محکمه
لغتنامه دهخدا
محکمه . [ م َ ک َ م َ ] (ع اِ) محکمة. جای حکم کردن قاضی . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان خانه . محل قضاوت . سرای قاضی . عدالتخانه . داوری خانه . جای حکم کردن و قضاوت نمودن . (ناظم الاطباء). دادگاه . داورگاه . داورگه . دیوان . محل داوری . دارالقضاء.جای قاض...
-
وارونه
لغتنامه دهخدا
وارونه . [ ن َ] (اِخ ) وارونی . وارونا. کهن ترین و عالیمقام ترین خدای نژاد آریا است و آسمان صاف محیط بر عالم به معنی وسیع این واژه میباشد. اسم آسمان در زبان سانسکریت ، ودر ریگ ودا (قدیمترین کتب سانسکریت ) ابتدا دیااوه بوده که بعدها به وارون یا وارونه...
-
شجاعت
لغتنامه دهخدا
شجاعت . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از شجاعة عربی ) دلیر شدن در کارزار. صفتی است از صفات اربعه ٔ جمیله که حد وسط است بین تهور و جبن . دلاوری . دل داری . دلیری . صاحب بأس . (یادداشت مؤلف ). قوتی است متوسط میان جبن و تهور. (غیاث ال...
-
هابز
لغتنامه دهخدا
هابز. (اِخ ) تامس . حکیم و فیلسوف انگلیسی . در سال 1588 م . در مالمزبری یکی از شهرهای کوچک انگلستان تولد یافته و در سال 1679 در نودودو سالگی درگذشته است . تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد به پایان رسانید و پس از اتمام دوره ٔ دانشگاه در خانواده ٔ «کو...
-
صلاحیت
لغتنامه دهخدا
صلاحیت . [ ص َ حی ی َ ] (ع اِمص ) شایستگی . درخوری . سزاواری . اهلیت . این کلمه را اغلب به تشدید یاء تلفظ کنند ولی خطاست . در تاج العروس آمده : صلاحیة الشی ٔ مخففة کطواعیة و لیس فی کلامهم فعالیة مشددة کذا نقلوه : و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد ...
-
اسپنسر
لغتنامه دهخدا
اسپنسر. [ اِ پ ِ س ِ ] (اِخ ) هربرت . وی در قرن نوزدهم بزرگترین فیلسوف انگلیسی بشمار است . مولد او بسال 1820 م . پدر وجدّ وی معلم کتاب بودند. خود او هنگام تعلم به ریاضیات و علوم فنی مایل بود و مهندسی آموخت ، لیکن دروس وی منتظم نبود، به کتاب خواندن نی...
-
رستم
لغتنامه دهخدا
رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان . (ناظم الاطباء). نام پهلوان داستانی ایران که جنگها و دلاوریهای او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 24). نام پهلوانی معروف از سرداران لشکر کیکاوس...