کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرحبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرحبا
لغتنامه دهخدا
مرحبا. [ م َ ح َ ] (ع صوت ) کلمه ٔ ترحیب است . مرحبا و اهلا و سهلا. (از متن اللغة). این لفظ در عرب برای تعظیم مهمان گویند. (از غیاث اللغات ). خوش آمدی ! خیر مقدم ! بفرما! : چه گویمش گویمش چون بگذردالا یا نسیم الصبا مرحبا. غضائری .چون به حب آل زهرا رو...
-
جستوجو در متن
-
ترحب
لغتنامه دهخدا
ترحب . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص ) مرحبا گفتن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خوش آمد گفتن و مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء): ترحب به ؛ دعاه الی الرحب و السعة؛ قال له مرحبا. (متن اللغة). رجوع به ترحاب شود.
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین یعنی مرحبا. آفرین . (ناظم الاطباء).
-
سفره دار
لغتنامه دهخدا
سفره دار. [ س ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ سفره . مهمان دار : مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا میگریزم .خاقانی .
-
مرحبة
لغتنامه دهخدا
مرحبة. [ م َ ح َ ب َ ] (ع مص ) ترحیب . مرحبا گفتن . (از اقرب الموارد). ترحاب . (یادداشت مؤلف ). تهنیت گفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مرحبا و ترحیب شود.
-
بارک اﷲ گفتن
لغتنامه دهخدا
بارک اﷲ گفتن . [ رَ کَل ْ لاه گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آفرین خواندن . مرحبا گفتن . تحسین کردن کسی را.
-
پخ پخ
لغتنامه دهخدا
پخ پخ . [ پ َ پ َ ] (صوت ) پَه پَه . بَه بَه . خوش خوش . بَخ بَخ . آفرین . طوبی لک . مرحبا بک .
-
خهی خهی
لغتنامه دهخدا
خهی خهی . [ خ َ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔتحسین یعنی مرحبا. بارک اﷲ. آفرین . (ناظم الاطباء).
-
اهلاً
لغتنامه دهخدا
اهلاً. [اَ لَن ] (صوت ) در عربی مفعول مطلق است اهلاً و سهلاً. اهلاً و مرحباً، مأخوذ از تازی ؛ خوش آمدید. (ناظم الاطباء). اهلاًبک ، مرحباًبک ؛ خوش آمدی است که به وارد و مهمان گویند. چنانکه لا اهلاً بک و لا مرحباً را در موقع نفرین و ذم گویند. (یادداشت...
-
دورانگه
لغتنامه دهخدا
دورانگه . [ دَ / دَ وَ گ َه ْ ](اِ مرکب ) دوران گاه . جولانگاه . گردشگاه : ای باغ داد و بیضه ٔبغداد مرحبادورانگه سپهر و سفرگاه انجمن .خاقانی .
-
جباجبا گفتن
لغتنامه دهخدا
جباجباگفتن . [ ج َ ج َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) جبا کردن . پیاله ٔ خود را بدیگری دادن از راه دوستی : ز شش جهت همه اشیا جباجبا گویندچه حکمتست بجا هیچ مرحبا بتو نیست . ملاشاه (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به جبا کردن شود.
-
مرحباگو
لغتنامه دهخدا
مرحباگو. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) خوشامدگو. که به خوشی پذیرا شود. که با خوشروئی پذیرائی و دعوت کند : چه آیم بر پی مردان عالم کز آن سر مرحباگوئی ندارم . خاقانی .|| مشوق . که تحسین و تشویق کند. که مرحبا و بارک اﷲو آفرین گوید.
-
خخ خخ
لغتنامه دهخدا
خخ خخ . [ خ َ خ َ ] (اِ فعل ) زحمت کش . سعی کن . || (اِ صوت ) آفرین . مرحبا. بسیار خوب . || (اِ) ضربان و جنبش و حرکت نبض . (از ناظم الاطباء).
-
مرحب
لغتنامه دهخدا
مرحب . [ م َ ح َ ] (ع مص ) فراخ شدن . (دستور الاخوان ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). || (اِمص ) فراخی . بزرگی . گشادی . وسعت . پهناوری . (ناظم الاطباء). سعة. (فرهنگ فارسی معین ). || (صوت ) در این بیت بجای مرحبا آمده است : می ربودی رنگ...