کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرجی
لغتنامه دهخدا
مرجی ٔ. [ م ُ ج ِءْ ] (ع ص ) مرجئة. (متن اللعة). رجوع به مرجئة شود. || مرجی ّ. مرجئة. (از متن اللغة). رجوع به مُرجی ّ شود.
-
مرجی
لغتنامه دهخدا
مرجی . [ م َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری ، عدس . مرجمک . (یادداشت مؤلف ).
-
مرجی
لغتنامه دهخدا
مرجی . [ م َ جی ی ] (ع ص ) جنبان . مضطرب . (ناظم الاطباء).
-
مرجی
لغتنامه دهخدا
مرجی . [ م ُ جی ی ] (ص نسبی ) مرجی ٔ. منسوب به گروه مرجئه . رجوع به مرجئة شود.
-
مرجی
لغتنامه دهخدا
مرجی . [ م ُ جی ی ] (ع ص ) کسی که به تأخیر می اندازد کاری را که تعهد کرده است و درنگی می کند.(ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود. || نزدیک به زادن رسیده . گویند: ناقة مرجی و کذا ناقة مرجیة. (ناظم الاطباء). آبستنی که زمان وضع حم...
-
جستوجو در متن
-
مرجئة
لغتنامه دهخدا
مرجئة. [ م ُ ج ِ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مرجی ٔ و مرجی است ، نعت فاعلی از ارجاء. رجوع به مُرجی ٔ و مُرجی شود. || مرجیة. رجوع به مرجیة شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مرجی بن کوثر. رجوع به مرجی ... شود.
-
مرج
لغتنامه دهخدا
مرج . [ م ُ جِن ْ ] (ع ص ) مرجی . نعت فاعلی است از ارجاء. رجوع به ارجاء شود.
-
مرجئی
لغتنامه دهخدا
مرجئی . [ م ُ ج ِ ] (ص نسبی ) مُرجی ّ. منسوب به مرجئة. از طایفه و گروه مرجئه . رجوع به منتهی الارب و متن اللغة و نیز رجوع به مرجئة و مرجیة شود.
-
یوخسونی
لغتنامه دهخدا
یوخسونی . [ خ َ ] (اِخ ) قاضی ابونصر احمدبن محمدبن حسین یوخسونی بخاری . فقیه شافعی و فاضل و دانشمند و قاضی کوفه بود. از ابن مرجی و جز وی حدیث شنید و ابوالقاسم یحیی علی کشمیهنی و جز او از وی روایت دارند. یوخسونی به سال 437 یا 438 هَ . ق . درگذشت . (از...
-
اصحاب غسان
لغتنامه دهخدا
اصحاب غسان . [ اَ ب ِ غ َس ْ سا ] (اِخ ) پیروان غسان کوفی مرجی ٔ بودند. رجوع به غسانیة و الفرق بین الفرق ص 191 و میزان الاعتدال ج 2 ص 321 و ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 225 شود.
-
غسان
لغتنامه دهخدا
غسان . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) کوفی مرجی ، رئیس فرقه ٔ مرجئه . این شخص چنانکه مقریزی پنداشته غسان بن ابان محدث معروف نیست ، زیرا غسان بن ابان یمامی بودو این کوفی است . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل غسانیه و ترجمه ٔ الفرق بین الفرق به اهتمام محمد جواد...
-
شارکالی شاری
لغتنامه دهخدا
شارکالی شاری . (اِخ ) نام پادشاه آکاد و نوه ٔ نارام سین (2711 - 2688 ق . م .) است . در یکی از سالنامه های او اشاره به لشکرکشی برای دفع گوتیان شده است . در سالنامه ٔ دیگر آمده است : «من پادشاه گوتی را که شرلک نام داشت اسیر کردم ». لیکن باوجود کشته شدن...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) دامغانی . قاضی القضات . یحیی بن عیسی بن جزله طبیب را پس از قبول مسلمانی برکشیدو مکانت وی بدانجا رسانید که کتابت سجلات خویش بدو مفوض داشت . او راست : شرح کتاب الحیطان مرجی ثقفی . و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپز...