کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م َ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (متن اللغة). رجوع به رَجُل شود. || ج ِ راجل . (منتهی الارب ). رجوع به راجل شود.
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م َ ج َ / م ِ ج َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای یمنی . (منتهی الارب ). برد یمنی . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ، اِ) چادر نگارین . چادر که در آن صورتهای مردان باشد. (از منتهی الارب ). بردی که بر آن تصویرهائی چون صورت مردان باشد. معلم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مشک که از یک پای سلخ آن کرده باشند. (از منتهی الارب ). مشک...
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل . [ م ُ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) قوی و استوار گرداننده . (ناظم الاطباء). رجل الشی ٔ، قوّاه . (متن اللغة). نعت فاعلی است از ترجیل . رجوع به ترجیل شود. || کسی که فروهشته گرداند موی را تا میان . فروهشته و مرغول گرداند آن را. (آنندراج ). رجل الشعر؛ سرحه و...
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل .[ م ِ ج َ ] (ع اِ) دیگ مسین بزرگ . (غیاث اللغات ). دیگ رویین . (دستورالاخوان ). دیگ سنگین یا دیگ مسین . (منتهی الارب ). قِدر. (اقرب الموارد). دیگی که از سنگ تراشیده باشند یا دیگی که از مس ساخته باشند. یا آنچه که بدان غذا پزند اعم از دیگ یا جز آ...
-
مرجل
لغتنامه دهخدا
مرجل .[ م ُ ج ِ ] (ع ص ) امراءة مرجل ؛ زن که همه پسر زاید. (منتهی الارب ). زنی که همه فرزندانش پسر باشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مُذکِر. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مراجل
لغتنامه دهخدا
مراجل . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مِرْجَل . دیگها. رجوع به مِرجَل شود : ز یخ گشته شمرها همچو سیمین طبق ها بر سر سنگین مراجل . منوچهری .|| ج ِ ممرجل ؛ یعنی جامه ها که در آن صورت های مرجل باشد. (آنندراج ). رجوع به مُرَجَّل و مُمَرجَل شود.
-
نفوت
لغتنامه دهخدا
نفوت . [ ن َ ] (ع ص ) مرجل نفوت ؛ دیگ جوشان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). نعت است از نفت . رجوع به نَفت شود.
-
مراجلی
لغتنامه دهخدا
مراجلی . [ م َ ج ِ لی ی / م َ ج ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مراجل که جمع مرجل باشد و عمل دیگ سازی و فروش آن را می رساند. (از الانساب سمعانی ).
-
خاژغان
لغتنامه دهخدا
خاژغان . (اِ) دیگ و پاتیل و امثال آن را گویند و به عربی مرجل خوانند. (آنندراج ) (برهان قاطع). دیگ و این اصل کلمه ٔ ترکی آذری غازقان و غازان است .
-
غازغان
لغتنامه دهخدا
غازغان . (ترکی ، اِ) دیگ بزرگ مسی که گوسفندداران صحرانشین و مردم ده برای جوشاندن شیر و دوغ از آن استفاده کنند و در شهرها برای پختن آش و آبگوشت و کله پاچه در دکانهای عمومی بکار برند. مرجل . (منتهی الارب ). و رجوع به غزغن شود.
-
ممرجل
لغتنامه دهخدا
ممرجل . [ م ُ م َج َ ] (ع ص ، اِ) نوعی از جامه ٔ نگارین . (منتهی الارب ). نوعی از جامه ٔ نگارین که دارای شکل مرجل بود. (ناظم الاطباء). ج ، مراجل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
ذات ماسل
لغتنامه دهخدا
ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب : شربت و نادمت الملوک فلم اجدعلی الکأس ندماناً لها مثل دیکل اقل ّ مکاساً فی جزور و ان غلت و اسرع ایضاحاً و انزال مِرجل تری البازل الکوماء فوق خوانه مفصّلة اعضأها ...
-
رجل
لغتنامه دهخدا
رجل . [ رَ ج ُ ] (ع اِ) مقابل زن . (از اقرب الموارد). مرد مقابل زن یعنی وقتی که بالغ شده محتلم گردد،و یا از وقتی که متولد میشود اطلاق رجل بر آن میگردد. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنس نر از بنی آدم آنگاه که از بچگی به بلوغ رسد. (از ت...