کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجع تجدید نظر (دادگاه) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رأی دادن
لغتنامه دهخدا
رأی دادن . [ رَءْی ْ دَ ] (مص مرکب ) نظر دادن بانتخاب کسی برای وکالت مجلس و یا سناتوری یا عضویت انجمنی . ابراز نظر درباره ٔ انتخاب شدن کسی بوکالت و یا سناتوری . در اصطلاح سیاسی و عرف انتخابات ، نوشتن نظر خود درباره ٔ انتخاب شدن کسی روی کاغذ و در صند...
-
دادگاه
لغتنامه دهخدا
دادگاه . (اِ مرکب ) محکمه . دارالعدل . جای انصاف . (آنندراج ). دادگه . آنجا که بدادمظلومان رسند. آنجا که حق از باطل تمیز دهند و مظلوم از ظالم بیرون آرند. آنجا که حق مظلوم از ظالم ستانند. || در اصطلاح دادگستری ، محکمه و آنجا که قاضی حق از باطل تمیز کن...
-
عدلیه
لغتنامه دهخدا
عدلیه . [ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) (وزارت ...) وزارت دادگستری . یکی از چند وزارتخانه ٔ کشور ایران . عدلیه نخستین بار در سال 1275 هَ . ق ، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم...
-
محکمه
لغتنامه دهخدا
محکمه . [ م َ ک َ م َ ] (ع اِ) محکمة. جای حکم کردن قاضی . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان خانه . محل قضاوت . سرای قاضی . عدالتخانه . داوری خانه . جای حکم کردن و قضاوت نمودن . (ناظم الاطباء). دادگاه . داورگاه . داورگه . دیوان . محل داوری . دارالقضاء.جای قاض...
-
تجدید
لغتنامه دهخدا
تجدید. [ ت َ ] (ع مص ) نو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نو کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تازه و جدید کردن . (فرهنگ نظام ). از سر کردن . (زوزنی ).از سر نو ساختن ...
-
ژوونال دزورسن
لغتنامه دهخدا
ژوونال دزورسن . [ وِ دِ س َ ] (اِخ ) ژان دوم . نام پسر ژان مذکور در فوق . قاضی و اسقف و مورخ فرانسوی متولد به پاریس در سال 1388 و متوفی در سال 1473 م . او را تاریخی است در باب شارل ششم . وی در دادرسی ژاندارک نیز تجدید نظر کرده است .
-
صلاحیت
لغتنامه دهخدا
صلاحیت . [ ص َ حی ی َ ] (ع اِمص ) شایستگی . درخوری . سزاواری . اهلیت . این کلمه را اغلب به تشدید یاء تلفظ کنند ولی خطاست . در تاج العروس آمده : صلاحیة الشی ٔ مخففة کطواعیة و لیس فی کلامهم فعالیة مشددة کذا نقلوه : و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد ...
-
درخواست
لغتنامه دهخدا
درخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را بزودی بازگردانیده آید بعینه ، و ...
-
منسیوس
لغتنامه دهخدا
منسیوس . [ م َ ] (اِخ ) «منگ - تسه » یا «منگ - تسو» فیلسوف چینی که در نیمه ٔ اول قرن چهارم پیش از میلاد در تسه ئو ولایتی در شانتونگ متولد شد و در سال 314 ق .م درگذشت . او از پیروان تسه سه نواده ٔ کنفوسیوس و مروج و ادامه دهنده ٔ افکار او بوده و چون مد...
-
مجد خوافی
لغتنامه دهخدا
مجد خوافی . [ م َ دِ خوا / خا ] (اِخ ) در نظم و نثر پارسی استاد بود و علاوه بر مجموعه ٔ اشعار ترجمه ٔ منظومی از جواهراللغة زمخشری و کتاب دیگری به نام کنزالحکمه دارد. مجد کتابی به تقلید از گلستان سعدی و بر همان شیوه نوشته است موسوم به «روضة الخلد» و آ...
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج...
-
بینه
لغتنامه دهخدا
بینه . [ ن ِ ] (اِخ ) آلفرد. (1857 - 1911 م .) روانشناس فرانسوی . به اتفاق هانری بونیس اولین مجله ٔ فرانسوی را تأسیس کرد (1895 م .) و اولین آزمایشگاه روانشناسی فرانسه را در دانشگاه پاریس بنیاد نهاد (1889 م .). با کمک تئودور سیمون تستهائی برای سنجش ه...
-
وادیدن
لغتنامه دهخدا
وادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دار...
-
افلاطونیان اخیر
لغتنامه دهخدا
افلاطونیان اخیر. [ اَ نیا ن ِ اَ ](اِخ ) یا نوافلاطونیان . عده ایی از حکمای حوزه ٔ اسکندریه اند که بنام افلاطونیان اخیر نامیده شده ، زیرا آنها از یک نظر مذهب افلاطون را تجدید کرده و از طرف دیگر تحقیقاتی در حکم و معارف دارند که بدیع است و می توان آنان...
-
استیناف
لغتنامه دهخدا
استیناف . [ اِ ] (ع مص ) استئناف . از نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نو کردن . از نو کردن . تجدید. از سر گرفتن . از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن : ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبه ٔ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف م...