کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرجع
لغتنامه دهخدا
مرجع. [ م َ ج َ ] (ع مص ) مرجِع. رجع. (اقرب الموارد). رجوع به رجع و مرجِع شود.
-
مرجع
لغتنامه دهخدا
مرجع. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) زیر کتف . (منتهی الارب ). مرجع کتف ؛ اسفل آن . (از متن اللغة). رجع کتف . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) بازگشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87) (منتهی الارب ). انصراف . بازگردیدن . مقابل ذهاب به معنی رفتن . (از متن اللغة). رجوع . ...
-
مرجع
لغتنامه دهخدا
مرجع. [ م َ ج ِ / م َ ج َ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (غیاث اللغات ). جای برگشت . جای بازگشت . (ناظم الاطباء). محل رجوع . (فرهنگ فارسی معین ). مآب . منقلب . بازگشت گاه . (یادداشت مؤلف ) : اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد...
-
مرجع
لغتنامه دهخدا
مرجع. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) سود برنده از مال التجاره و مسافرت که پس از برگشت سودی حاصل کند. (ناظم الاطباء). || زنی که پس از مرگ شوی به نزد خانواده و کسان خویش برگردد. راجع. (از متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
مرجعیت
لغتنامه دهخدا
مرجعیت . [ م َ ج َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مرجع بودن . مورد رجوع بودن . محل مراجعه ٔ دیگران بودن . رجوع به مرجع شود. || مرجع تقلید بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مراجع
لغتنامه دهخدا
مراجع. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مرجع. (منتهی الارب ). رجوع به مَرجَع شود.
-
بازگشتنگاه
لغتنامه دهخدا
بازگشتنگاه . [ گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) جای بازگشت . مَآب . مَرجَع. (منتهی الارب ).
-
رحبتان
لغتنامه دهخدا
رحبتان . [ رَ ب َ ] (ع اِ) رُحْبَیان . دو استخوانند متصل هر دو بغل در اعلای پهلو یا مرجع هر دو آرنج یا جای جنبش دل است . (منتهی الارب ).
-
حذیفة
لغتنامه دهخدا
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن عدی ، مکنی به ابی عبدالرحمان . در حرب جمل وصفین با مرتضی علی (ع ) بود. معاویة او را در مرجع عذرا در سنه ٔ 53 هَ . ق . بکشت . (تاریخ گزیده ص 222).
-
قدوة
لغتنامه دهخدا
قدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مرجعة
لغتنامه دهخدا
مرجعة. [ م َ ج ِ ع َ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ). انصراف . بازگردیدن . رجوع . مرجِع. رجعی . رجعان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجع. مقابل . ذهاب . (از متن اللغة). رجوع به رجوع شود.
-
انقضاض پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
انقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134).
-
وی
لغتنامه دهخدا
وی . [ وَ / وِ ] (ضمیر) ضمیر منفصل مفرد مغایب (سوم شخص ) به جای او (اوی ) که در نثر امروز مرجع آن شخص و ذوی العقول است ولی قدما اکثر مرجع آن را اشیاء هم می آوردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). او، چنانکه گویند: وی را میگویم . (برهان ) : کنون آمد از کار وی ...
-
مصیر
لغتنامه دهخدا
مصیر. [ م َ ] (ع اِ) بازگشت گاه . (دهار). مآب . مرجع. برگشتگاه . بازگشتگاه . بازگشت جای . (یادداشت مؤلف ). جای بازگشت آب ، یا عام است . (منتهی الارب ). جای بازگشتن . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). || (اِمص ) بازگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت کار. ...