کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتفعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتفعة
لغتنامه دهخدا
مرتفعة. [ م ُ ت َف َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرتفع. رجوع به مرتفَع شود.
-
مرتفعة
لغتنامه دهخدا
مرتفعة. [ م ُ ت َف ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرتفع. رجوع به مرتفِع شود.
-
جستوجو در متن
-
نادرة
لغتنامه دهخدا
نادرة. [ دِ رَ ] (ع ص ) تأنیث نادر. رجوع به نادر شود. || مرتفع. هضبة نادرة، ای مرتفعه . (مهذب الاسماء).
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ ] (اِخ ) مرتفعه ٔ سیاه است که نصر گوید گمان می کنم در منازل بنی سلیم واقع باشد. (معجم البلدان ). و بعضی به این معنی با فتح حاء گفته اند.
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اُ رُ ] (اِخ ) کوهی است . || و گفته اند نام مدینه ٔ سلمی که یکی از دو کوه طَیی ٔاست . || و گفته اند کوهی است غَطفان را و یوم ذی اُرُک از ایام عربست . || وادی ای است از اودیه ٔ مرتفعة بسرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
-
باسقات
لغتنامه دهخدا
باسقات . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ باسقه ، نخلهای بلند. دراز شده ها. (آنندراج )، و النخل باسقات لها طلع نضید. (قرآن 10/50)؛ ای مرتفعة فی علوها. و فراء گوید: ای باسقات طولا. (از تاج العروس ).
-
نبخاء
لغتنامه دهخدا
نبخاء. [ ن َ ] (ع ص ، اِ)پشته و زمین بلند نرم از زمین سخت و هموار سنگریزه ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرتفعة. (المنجد). پشته ، و گفته اند زمین مرتفع. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || سست از زمینی سنگ ناک . (از اقرب الموارد). رخوة من الا...
-
ذونهدی
لغتنامه دهخدا
ذونهدی . [ ] (اِخ ) ابن القرطبه ، فی مقصوره و ممدوده (فعلی ) و (فعلاء) باختلاف معنی ، ذونهدی موضع. و امراءة نهداء عظیمة النهدین و ارض نهداء، کریمة مرتفعة - انتهی کلامه . (المرصع). و هم در حاشیه ٔ المرصع خطی آمده است : ذویهدی بیاء فی اوله ذکره عالم ال...
-
ارام نهرین
لغتنامه دهخدا
ارام نهرین . [ ] (اِخ ) (اراضی مرتفعه ٔ نهرین ) این نام در مزامیر 60 و سفر پیدایش 24:10 و سفر تثنیه 23:4 و سفر داوران 3:8 و غیره مذکور است و شامل زمین حاصلخیزی است که میانه ٔ فرات و دجله واقع و به بین النهرین موسوم است .(کتاب اعمال رسولان 2:9 و 7:2) ...
-
مشطب
لغتنامه دهخدا
مشطب . [ م ُ ش َطْ طَ ] (ع ص ) ثوب مشطب ؛جامه ٔ خطدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رجل مشطب ؛ مردی که بر چهره اش اثر شمشیر باشد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || سیف مشطب ؛ شمشیر شطبه دار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از محیط ...
-
برشده
لغتنامه دهخدا
برشده . [ ب َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بالارفته . بلندشده . (آنندراج ) (انجمن آرا). بررفته . (انجمن آرای ناصری ). برافراشته . بلند. رفیع. رفیعه . مرفوع . مرفوعه . مرتفع. مرتفعه . (یادداشت مؤلف ) : از این برشده تیزچنگ اژدهابمردی و دانش که یابد رها....
-
جرثومة
لغتنامه دهخدا
جرثومة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) اصل و بن هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). جُرثوم . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (متن اللغة). جُرثُمَة. (متن اللغة) (منتهی الارب ). ج ،جَراثیم . (منتهی الارب ) (متن اللغة). ...
-
صوعن
لغتنامه دهخدا
صوعن . [ ] (اِخ ) (محل قدم یا جداکننده ) شهری در ساحل دریای مصر، یونانی ها طانس نامیده و فعلاًآنرا صان گویند و بر یکی از فروع نیل واقع و در طرف شرقی آن همواره وسعت و فراخی است که آنرا بلاد صوعن نامند. (مزامیر 78:12) پوشیده نماند که صوعن شهر قدیمی است...
-
ذمار
لغتنامه دهخدا
ذمار. [ ذَ / ذُ ] (اِخ ) نام قریه ای بدو منزلی صنعاء در یمن . و گویند ذمار نام صنعاء باشد. (نهایة). نام مخلافی از مخالیف یمن . (ابن الندیم ). نام بطنی از حمیر که در مخلاف ذمار سکونت دارند. اسم قریه ای است به یمن بدو منزلی صنعاء.و عده ای از علماء بدان...