کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتبط
لغتنامه دهخدا
مرتبط. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) بسته و بند کرده شده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) . نعت مفعولی است از ارتباط. رجوع به ارتباطشود. || مربوط به . رجوع به مرتبِط شود.
-
مرتبط
لغتنامه دهخدا
مرتبط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) آن که اسب آراسته و آماده برای جنگ نگاه میدارد. (ناظم الاطباء). آن که می گیرد و نگهداری می کند اسب را برای رباط . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). شخصی که معین کند اسب را برای رباط. (آنندراج ). || بسته و بهم بسته . پیوست...
-
واژههای همآوا
-
مرطبة
لغتنامه دهخدا
مرطبة. [ م َ طَ ب َ ] (ع ص ) چاه آب شیرین میان چاههای آب شور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین گیاه سبزناک . (منتهی الارب ).
-
مرطبة
لغتنامه دهخدا
مرطبة. [ م ُ رَطْ طِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرطِّب که نعت فاعلی است از ترطیب . رجوع به مرطب و ترطیب شود.
-
مرطبة
لغتنامه دهخدا
مرطبة. [ م ُ طِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرطِب که نعت فاعلی است از مصدر ارطاب . رجوع به ارطاب و مرطب شود. || أرض مرطبة ، زمین بسیارگیاه سبز. (از اقرب الموارد).
-
مرتبت
لغتنامه دهخدا
مرتبت . [ م َ ت َ ب َ ] (از ع ، اِ) منزلت . جاه . مقام . مکانت . قدر. پایگاه . رتبه . حرمت . پایه . مرتبه . ج ، مراتب . رجوع به مرتبه و مرتبة و مراتب شود : ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون ایا به منزلت و نام نیک اسکندر. فرخی .از همت بلند بدین مرتبت ر...
-
مرتبة
لغتنامه دهخدا
مرتبة.[ م َ ت َ ب َ ] (ع اِ) پایگاه بلند. منزلت رفیع. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرتبت و مرتبه شود. || پایگاه . (مهذب الاسماء). منزلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پایه . (منتهی الارب ). مکانت .(منتهی الارب ). رجوع به مرتبه و مرتبت ش...
-
جستوجو در متن
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اِ ] (اِخ ) (کانال ...) ترعه ای که موز و رُن را به مُزِل و سائن مرتبط می سازد.
-
پیوندیدن
لغتنامه دهخدا
پیوندیدن . [ پ َ / پ ِ وَ دی دَ ] (مص ) پیوند یافتن . متصل و پیوسته و مرتبط شدن .
-
دخل داشتن
لغتنامه دهخدا
دخل داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) درآمد داشتن . دارای درآمد وعایدی بودن . || ربط داشتن . مرتبط بودن .
-
متناکح
لغتنامه دهخدا
متناکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) مرتبط شده بواسطه ٔ مزاوجت و زناشویی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناکح شود.
-
دریای اقیانوس
لغتنامه دهخدا
دریای اقیانوس . [ دَرْ ی ِ اُ ] (اِ مرکب ) دریایی را گویند که با اقیانوس مرتبط است مانند خلیج پارس و غیره . (تاریخ ایران باستان ص 148). و رجوع به دریای بزرگ شود.
-
لادوگا
لغتنامه دهخدا
لادوگا. [ دُ ] (اِخ ) نام دریاچه ٔ بزرگی به شمال غربی روسیه . مشترک میان روسیه و فنلاند.و رودخانه ٔ نِوا آن را با خلیج فنلاند مرتبط سازد.