کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مربض
لغتنامه دهخدا
مربض . [ م َ ب ِ ](ع اِ) جای گوسفندان . (غیاث اللغات ). جای باش گوسپندان . ج ، مرابض . (منتهی الارب ). مکان ربوض . و آن برای گوسفندان نظیر معطن است برای شتران . (از متن اللغة).
-
مربض
لغتنامه دهخدا
مربض . [ م َ ب ِ / م َ ب َ ] (ع اِ) گردآمدنگاه چرب روده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الامعاء المتحویة. (متن اللغة). مجتمع حوایا در بطن . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مربذ
لغتنامه دهخدا
مربذ. [ م ُ ب ِ ] (ع مص ) برنده . (آنندراج ). قطعکننده . پاره کننده . نعت فاعلی است از ارباذ. رجوع به ارباذ شود.
-
جستوجو در متن
-
مرابض
لغتنامه دهخدا
مرابض . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مربض . رجوع به مَربَض و مَربِض شود.
-
ارباض
لغتنامه دهخدا
ارباض . [ اِ ] (ع مص ) فروخوابانیدن ستور و اسب و سگ . درآوردن گوسفندان در آغل و خوابانیدن . (از منتهی الارب ). به مَربض درآوردن . (از اقرب الموارد). || خبرگیری نمودن از نفقه ٔ عیال خود. (از منتهی الارب ). قیام به نفقه ٔ اهل خود. (از اقرب الموارد). ||...
-
عطن
لغتنامه دهخدا
عطن . [ ع َ طَ ] (ع اِ) خوابگاه شتران بر حوض ، و آن جز بر آب نباشد. (از منتهی الارب ). جای آب خوردن شتران . (غیاث اللغات ). آرامگاه ستوران در کنار آب . (فرهنگ فارسی معین ). «مناخ » و استراحتگاه شتران در اطراف «ورد» و نوبت آب و اگر در جایی دیگر باشد آ...
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. (اِ) اوستا «سوئیریا» (صبحگاهی ، روزانه )، پهلوی «سور» (چاشت صبح ، طعام )، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر» (عروسی ، نامزدی )، شغنی «سور» (ضیافت جشن عروسی ). در لهجه ٔ زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی «مجله ٔ پشوتن سال اول شماره ٔ 5 ص 16 ح 11». (از ح...
-
صابی
لغتنامه دهخدا
صابی . (اِخ ) ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون ، مکنی به ابی اسحاق . وی از بزرگان کتاب و بلغای آنان است . گویند که خلفا و پادشاهان وقت و وزرا بارها به حیلت وتمنی و نوید از وی درخواستند تا اسلام پذیرد و وی ابا کرد. و عزالدوله بختیار بدو وعده داد که...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ )لقمان حکیم ، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت داد و سی سال با داود بود، روزی در پیش او رفت ، داود زره همی کرد به دست خویش و آهن داود را چو...